خواستگار و خواهر

ننوشتن کار خوبی نیست... تکبیر

الان دلم میخواد از سفر بنویسم وکلی چیزای دیگه..... ولی یه موضوع ننوشته دیگه روی زمین مونده! موضوع خواستگاری آقای کاندید نمایندگی از خواهرم که بهش اشاره کرده بودم و بعضی دوستان وفادار یادشون مونده.

از روزی که خواهرم جریان رو برام تعریف کرد نمیدونم چرا حس خوبی نداشتم! با خودم میگفتم چطور کسی توی بحبوحه تبلیغات و اوج شلوغی فیلش یاد هندوستان کرده؟! حتی یه شب که رفتیم خونه مامان اینا با خواهر, جدی صحبت کردم و گفتم یه موقع باهاش صمیمی نشیا.. اصلا بهش رو نده..صبر کن تا بعد از انتخابات..خودتو محکم نشون بده... ولی خواهرم برگشت جوابی داد که تا حالا چنین برخوردی ازش ندیده بودم! گفت خانومی! زمان شما با الان فرق کرده..الان اگه دختر نجیب باشه نمیگن دختر خوبیه.. این روزا باید زبون داشته باشی تا به چشم بیای!!... باورم نمیشد این حرفارو دختری میزنه که حتی گاهی عاقلتر و سنگینتر از من برخورد میکنه. ناراحت شدم ولی به روی خودم نیاوردم.حتی یواشکی با مامان صحبت کردم که مراقبش باشه!

فرداش خواهر پیام فرستاد که فلانی(آقای کاندید) شمارتو میخواد!!بهش بدم؟؟

دلم ریخت! گفتم در مورد حرفامون چیزی بهش گفتی؟ قسم خورد که نه, فقط در مورد خانواده پرسید منم درمورد همه یه توضیحی دادم.شمارو هم گفتم تدریس میکنی اونم پرسید کدوم دانشگاه؟منم بهش گفتم.بعد گفت که اتفاقا خودشم همونجا تدریس میکنه و چطور تا حالا ندیدمش! بعدم شمارتو خواسته که درمورد کاندید بودنش صحبت کنه.

گفتم خواهر یه وقت شمارمو بهش ندیا! تو که میدونی همسر حساسه. گفت نه بهش ندادم ولی آی دی تلگرامتو بهش دادم! میخواد برات آدرس لینک کانال تبلیغاتیشو بفرسته! دلم میخواس سر خودم و خودشو بکوبم به دیوار

نمیدونم چقدر گذشت که پیامشو توی تلگرامم دیدم. مودبانه سلام و احوالپرسی کرد.در مورد دانشگاه صحبت کرد. بعدم ازم خواست بهش وقت بدم در مورد کاندیداتوریش و تبلیغات صحبت کنیم! حالا این وسط خواهر هی پیغام پشت پیغام که باهاش خوب حرف بزنیا... تند جوابشو ندیا..

 جواب دادم متاسفانه فرصت زیادی برای کارای خارج از برنامم ندارم.با توجه به وضعیت تاهل و کارو رسیدگی به درس بچه هام فرصتی ندارم.بعدم خدافظی

عاغا روز اولی که کلاس داشتم وارد کلاس که شدم دیدم بچه های اون کلاس اون روز نیومدن!رفتم دفتر برنامه ریزی اطلاع دادم, گفتن شما یه کم بمونین اگه کسی نیومد میتونید تشریف ببرید.باز برگشتم سر کلاس و روی یکی از صندلیهای دانشجوها نشستم. توی این فاصله چندتایی دانشجو هم اومدن که از کلاس من نبودن و حتی منو نشناختن.با هرهر و کرکر پرسیدن اینجا کلاس فلانه؟ و رفتن

یه بار دیگه باز یه آقای جوون از اون شیشه وسط در نگاه کرد و آروم درو باز کرد..دیدم عه این همون آقای کاندیده که خواهر عکسشو نشون داده(بُرد دانشگاه شماره و مدرس هر کلاس رو نشون میده).سلام و احوالپرسی کرد و وارد کلاس شد. وانمود کردم نمیشناسمش! خودشو معرفی کرد و روی یکی از صندلیها نشست و شروع به صحبت کرد..آهان یه نفر دیگه رو هم از بیرون صدا زد که ظاهرا از حامیانش بود که حالا تنها نباشه مثلاً. صحبت همسرو پیش کشید و اینکه دورادور آشنایی داره. ولی عمده صحبتامون در مورد انتخابات و تبلیغات و رقبا بود.بهش گفتم روش تبلیغاتیش درست نیست و اگه رای نیاورد نباید شوکه بشه و در مورد رقباش و کاراشون صحبت کردیم و بالاخره بلند شد خدافظی گرفت و رفت.اصلا در مورد اینکه خواهرمو میخواد هیچی نگفت!. منم سریع از دانشکده زدم بیرون دیدم باز جلوی ورودی,سوییچ بدست ایستاده گفت اگه اشکالی نداره میرسونمتون, منم تشکر کردم, سوییچمو نشون دادم و گفتم خیلی ممنون, وسیله هست.سرمو انداختم پایین و رفتم سمت پارکینگ.ولی حس خوبی نداشتم(خانما میفهمن چی میگم)

رسیدم خونه, هنوز لباسمو عوض نکرده بودم که پیغامای خواهر شروع شد: خواهر چه خبر؟ دیدیش؟چطور بود؟....

جواب دادم خواهر این یارو اومد توی کلاس من! تعجب کرد اولش, بعد دیگه از سرو وضع ولباسش پرسید و اینکه دقیقا چی گفتیم.

متوجه شدم خواهر از اینکه این آقا پاشده اومده سرکلاسم نشسته یه جوری شد ولی میخواست وانمود کنه مهم نیست براش! منم نامردی نکردم بیشتر تحریکش کردم که خواهراین یارو بهش نمیره بار اولش باشه بخواد با یه خانم در ارتباط باشه ها....بهش میره کارکشته باشه! انگار که از این تجارب زیاد داشته.

روزهای بعدش دیگه نشنیدم خواهر درموردش صحبت کنه..تعطیلاتش تموم شد و برگشت دانشگاه.اما در عوض تا دلتون بخواد تلگرام من پر شد از پیغامای این آقا! دیگه به هر بهانه ای سوال داشت.چند واحد گرفتم...دیگه کجا تدریس میکنم...آیا میتونم کمکش کنم نفرات بیشتری بهش رای بدن؟ حتی صحبتهای خاصتر که دیگه خودمو میزدم به اون راه ینی متوجه منظورش نمیشم!

خب من که همه اینارو به خواهر نگفتم..چون میدونستم چقدر ناراحت میشه. از طرفی هم نمیتونستم اروم و بیتفاوت باشم.

ازش بدم میومد..خواهر دسته گلم ایرادی نداشت که بخواد کسی دیگه رو ترجیح بده اونم یه آدم متاهل مث من که چپ و راست به همسر و بچه هاش اشاره میکنه.اوائل برداشت من از این رفتارش این بود که فقط قصد سوءاستفاده از جایگاه کاری منو داره. اینکه بین همکارا و دانشجوها ازش حمایت کنم.. از دوستام دعوت کنم بهش رای بدن وخلاصه فقط برای هدف خودشه  این ابراز لطف و مهربانی!

چندبار از خواهر پرسیدم از فلانی چه خبر؟جواب میداد خبر خاصی نیست! دفعه بعد که برگشت خونه برام تعریف کرد که یارو بعد از چند مدت بیخبری پیداش شده و خواهرم بهش تذکر داده که اهل روابط پنهانی و دوستی نیست ,طرفم سرد برخورد کرده و بینشون شکراب شده!

عذرخواهی کرد که تو درست میگفتی..این یارو فقط میخواست وسط این همه مشغله یه نفر باشه سرگرمش کنه..باش بیرون بره..همه جوره باش راحت باشه.

منم وقتی فهمیدم حدسم درست بوده و اینجور با احساسات خواهرم بازی کرده یکی دوتا پیام اساسی حوالش دادم و حالیش کردم که این قبری که سرش گریه میکنه میت توش نیس.بساطشو جمع کنه بره جای دیگه

خلااااااصه انتخاباتم انجام شد و این آقای کاندید به هیچکدوم از محافل مجلس و خانه بخت راه پیدا نکرد... و ما بسی ذوق نمودیم!

نظرات 5 + ارسال نظر
مرجان یکشنبه 9 خرداد 1395 ساعت 10:34

مرسیییییی از پست مبسوط در جواب کامنتم

خدا رو شکر که زود شناختینش

قربانت مرجان جان.خیلی دوس داشتم درموردش بنویسم،مرسی که تلنگرشو بهم زدی عزیزم
واقعا خداروشکر

اذر پنج‌شنبه 6 خرداد 1395 ساعت 16:58 http://azar1394.blogfa.com

عجبا
مملکته مارو ببین
چه کاندیداهایی وچه نماینده هایی
خوبه که ب خیر گذشت

اتفاقا این جمله ای بود که بارها تکرار کردیم آذرجان.فکر کن چقدرشون هم کاراشون رو نمیشه!

فریا پنج‌شنبه 6 خرداد 1395 ساعت 02:10

سلام خانومی عزیز،یهو بسرم زد بیام وبت دیدم بله خانومی نوشته،نمیگی دلمون برات تنگ شده دوسی جون،

سلام فریای نازنین
فدای محبتت عزیزم، بی معرفتی از من بوده که البته بذار پای مشغله های کارو زندگی
خداروشکر دارمت

نرگس سه‌شنبه 4 خرداد 1395 ساعت 15:55 http://azargan.blogsky.com

سلام خانومی جون چقدر خوب جواب کاندیدا رو دادی خوب متوجه کردی متاسفانه الان خیلی از تول احساس راحتی دارن اقایون ومی خوان خانم ها هم همینطور باشن خدا بهمون رحم کنه والا

سلام نرگس مهربونم
درسته عزیزم،خیلی راحتن .البته آزاد بودن در حد خودش خوبه،ولی متاسفانه بعضیا سواستفاده میکنن،این وسط اگه دخترای ساده ای هم باشن دیگه هیچی!

باران سه‌شنبه 4 خرداد 1395 ساعت 12:47 http://baranoali.blogfa.com

سلام عزیزدلم
ای جاااانم. آفرین بانو. خوشم اومد درست حدس زده بودی
با اینجور آقایون باید همینطور برخورد کرد

سلام باران بانوی نازنین
حقش بود بصورت برخورد فیزیکی جوابشو بدم گلم ولی خب از چند جهت آشنا دراومده بود!
هرچند دیگه روزای مشترکی که همزمان بامن کلاس داشت ندیدمش!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد