بعداز عملی دیگر

سلام به دوستان نازنینی که جویای حال و احوال این روزای من و جوجه هام هستن.

هرچند با شرایط جسمی و روحی که دارم نوشتن برام سخته ولی دور از ادب دونستم اینقدر خودخواه باشم که بخاطر اینکه دستم به نوشتن نمیره طبق میل خودم رفتار کنم. بعله اینجا وبلاگ خودمه و قاعدتا باید هروقت دلم میخواد از هر چی که دوس دارم بنویسم و هروقتم نخوام ننویسم.. ولی نمیخوام فراموش کنم همین وبلاگ بود که رفیق روزهای خوشی و ناخوشیم بود..پس سعی میکنم تا جایی که بتونم نگهش دارم..هر چند بسختی..هر چند هیچی ننویسم!

گفتنش سخته ولی خب حال روزهای اخیر من تعریفی نیست.نمیدونم چه مرگمه..توی یه دور باطل گیر کردم و به جایی نمیرسم.این تعریف فقط و فقط مشمول حالات روحیمه وگرنه که حال جسمیم عادیه ولو اینکه با ی کمی کاهش وزن رسیده باشم به 56/5کیلو

ذهن مغشوشی دارم که اگر تونستم خودمو راضی کنم شاید بذارمش تو یه مطلب رمزدار..ذهنی پر از سوالای مختلف..شایدم نذارم.نمیدونم..............

ته تغاری در اوج روزهای پر تنش فکری و روحیم عمل شد.دکتر طبق معمول از عملش راضی بود.از دیروز دیگه میتونه راه بره... اما اینکه نتیجه عمل چی باشه از این به بعد معلوم میشه..اونم نه در طی یکی دو روز..که شاید یکی دو ماه.

ممنونم از همتون چه روشنا چه خاموشا که ولو لحظه ای برای ته تغاریم آرزوی سلامتی کردید... دعاش کردین .. هرچند امسال خجالت کشیدم بیام ازتون التماس دعا بخوام.. اما بودند نازنینای مهربونی که بدون درخواست من جگرگوشمو دعا کردند.

تعریف از روز عمل بی شباهت به پارسال نیست.دقیقا همون پروسه بیمارستان و بغض و اشک و همراهی با ته تغاری تا لحظه بیهوشی و بهانه های بعداز عمل و مراقبتهای بعدتَرش و...

ببخشید اگه خوش ننوشتم. میدونم که درکم میکنید.

خدایا...................................................راضیم به رضای تو...میدونی که عاشقتم

نظرات 7 + ارسال نظر
فاطمه سه‌شنبه 26 مرداد 1395 ساعت 13:55

انشالله همه چی خوب پیش میره .. تو جایی کم نزاشتی که این قد بیتابی بسپارش به کرم و حکمت خود خدا خودت رو از تکه تا ننداز .. تو فک میکنی اونی که بچش اوتیسم داره یا مریضی بدتر با چه امیدی داره زندگی میکنه .. هیچ حالی پایدار نیس من هم دعاگو هستم خدا به پسرت رحم کنه و سختی و مریضی رو هزار برابر ازش دور کنه

فدای نظر قشنگت فاطمه نازنینم
همه چی رو به خودش سپردم.دل مادرانه خودمم دادم دست خودش که دیگه از کنترل من خارج شده!

فلق پنج‌شنبه 21 مرداد 1395 ساعت 03:52 http://konjed94.blogsky.com/

خانومی عزیزم مسایلی از این دست همیشه دل ادما و به در. میاره ولی تا قبل از مادر شدنم هیچ وقت نمیتونستم دلنگرانیهات رو عمیقا درک میکنم
سلامتی از ته دل ارزومه ، برای خودت و اون جوجه شیرین و معصوم

سلام خانومم
امیدوارم در اوج مادرانگی،چیزی رو که بیشتر قراره درک کنی شادی و سلامتی و موفقیت فرشته های زندگیت باشه
ممنونم بابت آرزوی خوبت

آقایی چهارشنبه 20 مرداد 1395 ساعت 17:44 http://eshqh.blogsky.com/

سلام
خوشحالم که شکوفه ی وجودت توان راه رفتن پیدا کرده و چشمان و قلب نگرانتو کمی التیام و آرامش بخشیده
آرزومند بهترینها براتون دارم

سلام
سپاسگزارم.
گویا اسمتون اشتباه تایپ شده

مرجان شنبه 16 مرداد 1395 ساعت 14:06

خدا رو شکر... خیلی دعا کردم.
امیدوارم نتیجه اش هم خیلی خوب باشه و بار آخری باشه پسر دلبندت تیغ جراحی رو تجربه می کنه

عزیزم فدای دل مهربونت بشم که دلت خواست دعاش کنی.
دل پاک شما ودعاهاتون پشتوانه من پیش خداستس

نرگس شنبه 16 مرداد 1395 ساعت 12:00 http://azargan.blogsky.com

سلام عزیزم خیلی کارخوبی کردی که خبری از خودتون دادی خداروشکر که عمل به خوبی انجام شد ایشالا که دیگه هیچ مشکلی نباشه ودیگه دغدغه ای از این بابت نداشته باشی مراقب خودت باش خودت رو خیلی اذیت نکن وغصه نخور این سه تا گل پسر به مادر سلامت وخوش احتیاج دارند روحیه خوب از صدتا دوا ودکتر بهتره زیاد خودت رو اذیت نکن .

سلام گل نرگسم.
بنابر خیلی موارد وضع روحی مناسبی ندارم ولی سر پام.
مراقب خودت و مهربونیات باش عزیزم

فرناز پنج‌شنبه 14 مرداد 1395 ساعت 17:08

خداروشکر عزیزدلم ... خدای شکوفه ها و گنجشک های آوازه خوان همراهش باشد ...
دل قوی دار
سحر نزدیک است ....

خدای شکوفه ها و گنجشک های آوازه خوان یار و نگهدار فرناز نازم
دل قوی دار...

بیضا پنج‌شنبه 14 مرداد 1395 ساعت 15:16

خانومی عزیز دور از حال و احوال خودتون فقطرمیخام بگم خیلی خوشحالم که عمل بخوبی سپری شدا الهی جواب درست بگیرین و بحق 14 معصوم پسرکتون شفا یاب گردن و خودتون هم حالتون بهتر باشه.

بیضابانوی نازنین مرسی از دعاهای خیرت
تبریک میگم بابت تولد فرشته زندگیت،قدمش مبارک باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد