2ش مهمتره

1- در رسیدن به آرزوهای دوران کودکی لذتیست که در هیچ رسیدنی نیست! حتی قلۀ کوه قاف.

بچه که بودیم تک و توکی بودن که داشتن!.. منم با حسرت نیگاشون میکردم و توی دلم هزاربار میگفتم خوشششش بحالتون

گذشت وگذشششت تا روزگار مارو توی هجده سالگی نشوند سر نیمکت وصندلی دانشگاه..حالا کلی آدم دوروبرم بودن که داشتن! اونم در انواع مختلفش..سیاه..قهوه‌ای..آبی..کوچیک..بزرگ.. چقدر آدمای خوشبختی بودن.

از قضا با یه نفر رفیق گرمابه وگلستان شدم که اونم داشت..واااای که وقتی نیگاش میکردم چقدر قند تو دلم آب میشد. اولش خب نمیشد یهو ازش بخوام به منم بده..گذاشتم تا یه کم یخمون آب بشه. بعد از یکی دوسال که دیگه خیلی با هم ندار شدیم بهش گفتم: ای یار نازنین... ای دوست شفیق..ای زیبای دو عالم... ای فرشتۀ خوشبختی... ای نورِ دو دیده... میشه عینکتو به منم بدی بزنم؟!(چه فکرایی که توی این چند خط در مورد خودم و آرزوم نکردین...هَی وای من)

اونم از خدا خواسته..گفت چرا نمیشه عزییییییزم... حتماً...اصلاً قابل تورو نداره....بعدم از روی چشاش برداشت و دودستی تقدیمش کرد.(بعدها فهمیدم اونم توی سرش نقشه‌هایی داشته پیرامون بنده و خان داداشش)

و اینجوری شد که خانومیه بی جنبۀ ندید بدَید به مدت چندین روز چشای زاپاس همکلاسیشو گرفت و دیگه مگه پس میداد!.. انگار مثلاً یه پُست ومقامی بهم داده باشن که حاضر نبودم به هیچ وجه از دستش بدم. چند روزی از صبح خروسخون تااااااااا نصفه شب که چشم، چشمو نمیدید این عینک یه بند روی چشام بود ..به این امید که خدا کمک کنه به حق پنج تن چشای منم ضعیف بشه وعینکی بشم. حتی یادمه چندباری از سردرد و اینکه چشام تار میبینه پیش مامان گله کردم(واقعاً سردرد گرفته بودم).

به اینصورت همه آماده بودن اندک اندک خانومی عینکی بشه.

اون بنده خدا رفیق گرمابه و اینا هم بواسطۀ همون نیت شومی که گفتم لام تا کام حرفی از عینکش نمیزد. بالاخره یه روز که کلاسامون سبکتر بود با همون دوستِ نصفه چشمی، عزم چشم‌پزشکی نمودیم..

رفتیم یه مطب شیک چشم‌پزشکی پیدا کردیم و نشستیم. بالاخره نوبتمون شد.آقای دکتر معاینه کرد ویه سری سوال پرسید وچند تا علامت نشون داد که جهتشونو تشخیص بدم..که حالا بین خودمون باشه ولی چندتاییشونو عمداً اشتباه گفتم. تشخیصشون این بود که چشمای بنده کم از چشم عقاب نداره و اصلا وابدا نیازی به عینک ندارم...فقط باید عینک آفتابی استفاده کنم...

دیگه تصور کنید حال و روز یه شکست خوردۀ چشمی رو!

از اون به بعد دوسه بار قسمت شد به فاصلۀ چندسالی با این و اون برم چشم پزشکی ولی حرف مرد یکی بود.. چشای لامروت ضعیف نشد که نشد تاااااااااااااااااااااا همین اواخر که احساس میکردم بعداز اینکه چند ساعتی سرم توی کتاب یا لب‌تابه سردرد میگیرم(نه از نوع سینوزیتی) یا مثلاً وقتی فاصلۀ اجسام تغییر میکنه یه کم طول میکشه تا واضح اونو ببینم. البته ایندفه مطمئن بودم واقعاً اینطوره..خالی‌بندی نبود.

بمحض اینکه همسری درجریان قرار گرفت اصرار پشت اصرار که باید بریم چشم پزشکی و رفت روی منبر که ازبس مشغول مطالعه هستی چشمات ضعیف شده. ولی خودم میدونستم چشمام ضعیف نشده... ینی مشکلم هرچی هست ضعیفی چشم نیست.. ولی خب عشق قدیمی که از دل نمیره.ازخداخواسته، شال و کلاه کردیم و به اتفاق رفتیم چشم‌پزشکی.

مشکلاتمو گفتم. مراحل معاینه تکرار شد ..همون دستگاه که باید چونه بذاریم روش و بعدشم خوندن علائم مخصوص که بازم همممه رو میدیدم!

 اینبار انگار بزرگتر از دفعۀ قبل شده بودم،همون اول.به آقای دکتر گفتم دکتر!من همممۀ علائم رو میبینم..بنظر خودم چشمام ضعیف نیست فقط همون مشکلاتی رو که گفتم دارم منتها همسر اصرار کردن بیایم.

و تشخیص جناب دکتر:چشماتون ضعیف نیست..فقط عضلات چشمات بخاطر کار زیادی که ازشون میکشی خسته میشن.....و......و...... وشما باید موقع مطالعه, عینک مطالعه بزنید!!!!

یه جورایی خوشحال شدم ولی ذوق نکردم..بهرحال الان بنده یک عدد خانومی هستم با یه عینک که بقول مسئولش از جنس تیتانیومِ اصل(بواسطۀ حساسیتی که به پوشیدن فلزات دارم)با عدسی آلمانی.که البته نه فقط موقع مطالعه بلکه چه بسا عدس پاک‌کردن هم میزنم..کلاً برای هرکاری که قرار باشه از فاصلۀ نزدیک انجام بشه.

2- و اما مورد بعدی که توی عنوان نوشتم مهمتره و بدجور چندوقته درگیرشم!

وقتی چندروزی سردردای سینوزیتی مجبورت کنه همش دراز به دراز بیفتی گوشۀ خونه و حتی حال کتاب خوندن نداشته باشی یهو یادت میفته که ای دل غافل! دو، سه ماه بیشتر به عروسی خواهرجان نمونده و ای بدبخت چه نشستی که خیرسرت مثلاً خواهر بزرگ عروس خانومی. مگه چند نفر چنین سعادتی دارن! اصلاً مگه چندبار قراره خواهر عروس باشی اونم از نوع بزرگش؟!

هیچی دیگه و بدینگونه است که تمام حجم اینترنت خونه البت و صدالبت باید خرج گشت وگذار و سرچ انواع مدل لباس حنابندون و عروسی و مدل مو وکفش و مهمتر از همه نوع آرایش بشه.

موهام که اصلاً امیدی بهشون نیست. یادتونه چند ماه پیش قبل از عمل ته‌تغاری رفتم کوتاهشون کردم؟نشون به این نشون که دریغ از یه ذره رشد! احتمالاً باید برم توی فکر اکستنشن(درست گفتم؟)

از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون رفتم توی یه فازایی که هرکاری میکنم نمیتونم بیخیالشون بشم!روم به دیفال افتادم به صرافت هاشور!

عرضم به حضورتون خدا زحمت کشیده یه چشم وابرویی بهم داده، حالا نه درحد سحرو افسونگری ولی خب زیادم بد نیست..ولی بسوزه پدر مُد. تازه در مورد بوتاکسم کلی مطلب خوندم! منتها هر چی جلوی آینه خودمو ورانداز کردم فعلاً چین و چروکی ندیدم که برطرفش کنم.. عمل بینی هم که کلی دنگ و فنگ داره. منم فعلاً نه وقتشو دارم نه پولشو... فقط می‌مونه ابرو.. که مثلاً پُرترشون کنم...خب نمیشه که هیچ کاری نکنم! بالاخره باید یه تغییری، تحولی، چیزی....و چه بهونه‌ای بهتر از عروسی خواهرجان؟...

حالا چند روزه که دوره افتادم تحقیق میکنم یه هاشورکار خوب که از قضا دکتر هم باشن پیدا کنم. یه نفرو درنظر دارم ولی...

ولی گفتم یه سر بیام اینجا یه صلاح مشورتی کنم ببینم از بین دوستای نازنین وخواننده‌های محترم بپرسم کسی انجام داده؟..

با توجه به تحقیقاتی که کردم بهترین کار اینه که از محدودۀ ابرو بیرون نزنم. خودمم نمیخوام خیلی متفاوت باشه یا از این مدلای کوتاه و پهن و بلوند باشه. میخوام توی مایه‌های ابروی خودم باشه فقط مثلاً دم ابرو پُرتر بشه.

الهی که برق220 ولت آدمو بگیره و جَو نگیره...بلند بگو آمممین

نظرات 16 + ارسال نظر
ک کمالی چهارشنبه 25 آذر 1394 ساعت 23:10

چه عجب اومدی گلاب

ما که هستیم...شما نیستی!

ک کمالی چهارشنبه 25 آذر 1394 ساعت 19:30

شاهد باشین بچه ها نمیاد بعد که میاد بم میگه من نظر نمیدم منکه صد بار میخونم و ده بار نظر میدم ولی شما نیستی گلاب ناب....


درگیر جریان خوشکلاسیون شدم عزیزم
راستی چرا نیستی؟!

آنا سه‌شنبه 24 آذر 1394 ساعت 15:04 http://aamiin.blogsky.com

چه خبرها؟ پسرت چطوره خانومی؟

قربانت عزیزم
خداروشکر،فعلآ خوبه تا وقتی که باز درگیر بشیم! فعلآ مشغول درس و مشقه.

ک کمالی شنبه 21 آذر 1394 ساعت 00:40

جانم شما بییاید پیش من من انقدر ماساژتون میدم شکمتون اب اب شه بدون هیچ خستگی و نرمشی یا ورزشی ولی بشرطی که یکمی از اون قلمتون رو بم منتقل کنید عزیززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززم

مگه با ماساژ شکم آب میشه خانومی؟
اگرم بشه برای من فایده نداره عزیز،اهل ماساژ نیستم درد داره.قلم وخودکارو اتود و مداد و دفتر و کتاب همش پیشکش عزیزجان
اینقدم منو شرمنده نکن بانو

tarlan سه‌شنبه 17 آذر 1394 ساعت 20:30 http://tarlantab.blogsky.com

سلام خانومی عزیز
من از پانزده سالگی دارم عینک میزنم دیگه عضوی از صورتم شده جالبه همه اون چیزی رو که ندارن میخوان داشته باشن.
عروسیتون مبارک امیدوارم خوشبخت بشن .مطمئنن شما هم خیلی زیبا خواهید درخشید شوخی نیست خواهر عروسین .

سلام بانوی مهربونی
وای چرا پس توی تصورمن بدون عینک بودین؟
حالا ببینیم چی میشه عزیزم
فدای حضورت

اذر سه‌شنبه 17 آذر 1394 ساعت 13:28 http://azar1394.blogfa.com

55 کمه
همین وزنت خوبه
فقط چاق نشو

آذرجون میخوام اون ی خورده شکم لامصب بره داخل،تخت تخت بشه،اونم بدون ورزش!

آنا سه‌شنبه 17 آذر 1394 ساعت 11:12 http://aamiin.blogsky.com

من ده ساله ام بود همه را این قدر غلط گفتم تا عینکی شدم. تا یک هفته هیچ جا را نمی دیدم. این قدر تو در و دیوار خوردم تا واقعا راست راستی عینکی شدم. البته الان برعکس شدم دیگه اصلا دوست ندارم بزنم.

عجب اراده ای داشتی آناجان!
اکثرآ بعدش میگن دیگه دوس ندارن بزنن

شادی سه‌شنبه 17 آذر 1394 ساعت 02:34

سلام خانمی عزیز.اصلا تاتو نکن هاشور عالییییی من هاشور کردم ابرومو البته رشت.ولی تو تهران یکی هست خیلی نعروف و عالیه خانم نیکا مهدوی نمونه کاراش تو گوگل و انیستاهم هست یکی دیگه تو کرج خانم مریم قلندری اااااوف یعنی کاره جفتشون عالیه حتما سری بزنید

سلام شادی نازنین
چشم عزیزم.اتفاقآ نظر خودمم هاشوره چون نیازی به تاتو ندارم.منتظرم توی فاصله بین دو ترم بیام سراغش
مرسی از اطلاعاتت عزیزم

صحرا یکشنبه 15 آذر 1394 ساعت 17:38 http://emlayeasan7.blogfa.com

عزیزم اومدم دوباره برای گذاشتن آدرس

لطف کردی گلم

نرگس یکشنبه 15 آذر 1394 ساعت 12:41 http://azargan.blogsky.com

سلام خانومی جان به به بوی عروسی میاد چقدر خوب وای خواهرعروسی دست رو دست گذاشتی بابا پاشو یه لباسی خوشگلاسیون کن در حدتیم ملی .عینک خیلی عذابه مامان من بنده خدا خسته شده از بس عینک گذاشته خیلی خیلی هم مبارکه خواهرعروس ایشالا روزی پسرهای گلت .اما از رژیم که پرسیدی:این رژیم اصلا مواد قندی ونشاسته نداره وبیشتر پروتئین هست صبح یک کف دست نان سنگک ،یه قوطی کبریت پنیر و4 تا عدد گردو ساعت 10،25 عدد بادام ناهار 5 تا تیکه جوجه کباب با گوجه عصرونه یه بشقاب سالاد به همراه روغن زیتون سس هم میشه استفاده کرد وشام کوکو سبزی یا 8 تیکه جیگر یا سالاد به اضافه جندتا کالباس طی روز فقط مجازیم 2 تا تیکه نان اندازه کف دست بخوریم .صبحانه هم یه روز هم عدسی یه روز دیگه اش تخم مرغ پخته وناهارها هم یه روزایی کباب تابه ای ،تن ماهی اصلا برنج توش نیست میوه هم خیار وکیوی میان وعده صبح هم ساعت 10 هست که یه روز هویج ،یه روز بادام،یه روز تخمه افتاب گردون هست اگر دوست داشتی می تونی انجام بدی .

سلام نرگسم
بعله دیگه کم کم باید بیفتم به خرج
جالبه همه عینکیها شاکین!
نرگس جان دستت درد نکنه،خوبه شما برنامه غذایی داری نرگس جان،عاغا من رفتم کارشناس تغذیه وزنم59 تا بود قدم161، فک کردم 2کیلو هم کم دارم!بعد کارشناسه گفت باید بشی55! البته برنامه رژیمی خاصی نداده فقط حذف نشاسته از شام و30دیقه فعالیت هوازی در روز و دو جوردارو.

mahtab شنبه 14 آذر 1394 ساعت 15:47

اونقدر ضعیف نیست که بخوام عمل کنم ، ولی به خاطر اینکه بعد از زایمان دوباره برمیگرده هم تا حالا عمل نکردم، حالا دخملی به دنیا بیاد ببینیم باید چه کرد
تا 1 سال خوب خوب بود و تابلو بودنش تا خوب شدن زخمشه (2 روز)

پس در انتظار شیرین آمدن نازنین دخمل می مونیم. انشاالله بسلامت بیاد.
بنظرم گاهی باید ترمیمش کرد عزیزم.ممنونم خانومم

مهناز شنبه 14 آذر 1394 ساعت 14:42 http://www.1zan-moteahel.blogsy.com

سلام عزیزم!
به به چه خوب که پستت پر از حس های خوبه!همیشه خوب باش خانمی عزیزم
قضیه عینک بدجوری برام آشنا و نوستالژیک بود!!باور میکنی همین ماه پیشم رفتم معاینه چشم به این امید که سر دردهام ربطی به ضعیفی چشمم داشته باشه!ولی زهی خیال باطل.....
هاشور رو چندتا از دوروبریام انجام دادن و خیلی خوب شدن!یعنی هم تغییر کردن،هم تو ذوق نمیزنه!اگه جای خوبی که کارش مطمئنه ذو پیدا کردی،حتمٱ انجام بده.
در ضمن،منم وقتی بزرگ شدم میخوام بوتاکس کنم!!!
چقدر تو این پست باهم تفاهم داشتیما....

سلام مهنازبانو
فدای شما خانومم
عه،چه خوب خواهر،پس همدردیم!
به امید روزی که بزرگ شده باشی اما بازم به بوتاکس احتیاجی نباشه
لذت میبرم ازاین تفاهمات هسته ای!

mahtab شنبه 14 آذر 1394 ساعت 09:26

سلام خانمی عزیز
وای که از دستت ، مردم از خنده ، ولی من خیلی زود به این آرزوم رسیدم و از اینکه این چنین آرزویی داشتم پشیمونم
و خیلی خیلی کم از عینک استفاده می کنم ( مجبور بشم)
در مورد نکته 2 هم باید بگم که من تقریباً 1.5 پیش هاشور زدم ( با همون قلم مخصوص هاشور) . خوب بود . ولی مشکل اینجاست که بعضی ها با همون سر سوزن تاتو میان تو ابرو رو خط میندازن
شما هم اگه بخواهی از مقدار ابرویی که داری ابروت پهن تر باشه باید تاتو کنی، چون هاشور رو فقط در جاهایی که ابرو داره استفاده میکنن و برای پر تر نشان دادن ابرو
نمیدونم منظورم را تونستم برسونم یا نه ، ولی سعی کن چند تا از کارای اون دکتر رو بری ببینی که مطمئن باشی کارش رو دوست داری یا نه
در مورد لباس و کفش و آرایش و ... هم که شما بسیار خوش سلیقه هستی
راستی مبارک باشه ، به سلامتی و دل خوش

سلام مهتاب نازنین
پس آرزوی شمام بوده؟ اگه اذیتی و امکانش هست عمل کن مهتاب جان،همون لیزر
چه خوب،مبارک باشه عزیزم. اتفاقا من نمیخوام پهن بشه،فقط درحد پرشدن.
مرسی از اطلاعاتی که دادی خانومم،پس راضی هستی مهتاب جان؟کمرنگ نشده؟تابلو نیس؟

ک کمالی جمعه 13 آذر 1394 ساعت 23:04

سلام عزیزم من همیشه میام و میخونم ولی نمیدونم چرا می گی کم پیدایم شاید از بس بم علاقه مندی فکر میکنی هر چی بیام کمه ( خودمو یبار تحویل بگیرم حالا چی میشه )) عزیزم ولی خدایی فک کنم در مورد عروسی سر تا پاتون به مد هست و نیازی نیست تغییری بدی معلومه اندام و قیافتون مثل قلمتون بیست بیست عزیزمی عزیز

سلام گلم.قدمت روی چشم،نه که خودم دیر میام احساس کردم کمتر میای!نگو ایراد از خودمه.
مگه در علاقه م شک داشتی؟
ازین خبرام نیست عزیزجان،خوبی ازخودته که طرفو خوب و قشنگ ودخترشاه پریون تصور میکنی.ولی تغییرو دوس دارم منتها ترسم دارم خب

afarin جمعه 13 آذر 1394 ساعت 22:59

تا باشه دغدغه هات از این نوع باشه.

دغدغه های خوب
فدای حضورت

اذر جمعه 13 آذر 1394 ساعت 21:05 http://azar1394.blogfa.com

سلام خانمی عزیز
خخخخ
ای خدا .من15 ساله عینک دارم واینقد خسته م از عینک که نگو
احسنت به همسرت که تورو کشوند به مطب وتو به ارزوت رسیدی
عروسیه خواهر هم مبارک
حسابی شیک کن .خواهر بزرگتر خیلی تو چش

سلام نازنین جان
آخی، عجب داستانی،از چیزی که داریم خسته میشیم،اگرم نباشه حسرتشو داریم
نمیشه عمل کنی؟
دستش درست
ینی چیکار کنم آذرجون؟راهنمایی بده خب عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد