قبل از هر چیز از عوامل پشت صحنه خواهشمندم آهنگ هزاردستان را در طول این پُست به سمع خوانندگان برسانند.. اگرم مقدور نیست خودتان تصور کنید!
بر دوستان عزیز واضح و مبرهن است که اینجانب اهل روزانهنویسی نیستم..البته نه اینکه خوشم نیاید بلکه وقتش را ندارم.از طرفی هم از آنجایی که آخرین پست اینجانب حاوی کلی غرولند و عاری از انرژیِ مثبت بود روز وشب به خود میپیچیدیم که بهانهای پیدا شود بلکه یک متنی بنویسیم تا روی آن یکی را بپوشاند....
همینجور هی فکر کردیم تا اینکه دیدیم ای دل غافل! چه امری واجبتر از امر مهمی که در پیش روی مملکت است..... مگر میشود ایرانی بود و غافل از امر خطیری که عنقریب در پیش داریم؟...یا اصلاً مگر میشود در خانۀ پدری خواهر داشت و غافل ؟!!!(حالا ربطش را میگویم)
شاید بعضی از دوستان وبلاگ قبلی در جریانند که اینجانب دارای دو همشیرۀ بس عزیز میباشم.هر دو هم کوچکتر از بنده. سال گذشته خواهر آخری به عقد ازدواج یک آقا پسر همسایه درآمد که نمیدانید این دو چه جفت عاشقی شدهاند و چه لاوها که نمیترکانند! قرار بود پایان امسال به میمنت بروند سر خانه زندگیشان که یهو تصمیم گرفتند پولی را که برای هزینه عروسی + پول پیش خانه کنار گذاشته بودند جمع کنند و یک وامی هم گرفته و خانه بخرند! علیهذا یحتمل عروسیشان بیفتد به تابستان سال آینده انشاءالله..(فقط نامردا یه خرجی روی دست من گذاشتن برای هاشور!)
و اما آن وسطی که هنوز در ردای تجرد باقی مانده و بعداز چندسال دوری از درس، در حرکتی انتحاری پارسال برای ارشد اقدام نمود و یهو قبول شد! و فعلاً در دانشگاهی عالی مشغول به تحصیل است... منتها این تجرد روز به روز دارد خواهرمان را هی عوض میکند!
یعنی ملاک و معیارش برای امر خطیر و مقدس ازدواج به حد انفجار رسیده! به سختی به کسی اعتماد میکند.معیارهایش برای انتخاب فرد موردنظر در حالت مکتوب دفتر هشتادبرگی را میطلبد یحتمل!
و اما اینکه این مواضع!(جمع موضوع) چه ربطی به امر خطیر ا ن ت خ ا ب ا ت دارد؟.... عرضم به حضورتان یکی از این آقایان داوطلب، درنظر دارند همزمان با اینکه میخواهند به خانۀ ملت تشریف ببرند به خانۀ ابوی ما هم تشریف بیاورند!
یعنی ایشان فیالحال در دو جا کاندید گشتهاند... یکی همان ن م ا ی ن د گ ی ویکی هم کاندید مزدوجشدن با صبیۀ ما...
اینجانب هم که بعنوان خواهر بزرگتر ایشان حداقل یک مموری بیشتر از او استفاده نموده ام از هیچ کاری برای خواهرم مضایقه نمیکنم! و چه امری مهمتر از اینکه بخاطر این آقای محترم خواهرجانمان مجبورمان کرد بالاخره تسلیم فضاهای مجازی گشته و برنامۀ منحوس ت ل گ ر ام را بر گوشی خود نصب کنیم! باور کنید مدتهای مدید بود که به عالم و آدم فخر میفروختم که بنده اسیر این فضاها نگشته و نیازی به این چیزهای قِرتیگری ندارم........ هی وااااای... نیستید که ببینیند چطور همییییینجور یک بند گوشی بدست نشسته و کانال این کاندید خواستگار را دنبال میکنیم تا عکسهای جدید از جلساتش بگذارد وما آن عکسها را زووم نماییم و پیشاپیش رویتشان کنیم!
الته که عذرتقصیر به گردن خودش است که هنوز به شیوۀ سنتی خواستگاری نفرموده مدتهاست که دارد روی مخ خواهرجانمان کار میکند تا ابتدا ایشان را راضی کند، سپس دقالباب نموده و قدومش را به سنگفرش خانۀ پدری تبرک نماید!(دقت کردین چه منتی سرش گذاشتم؟!)
همۀ اینها به کنار ..طی آخرین اخبارِ رسیده، ایشان به اطلاع خواهر ما رسانده اند که در چند دانشگاه مشغول هستند واز قضا یکی از دانشگاهها، دانشگاهیست که بنده هم از ترم گذشته مشغول شده ام... بعد خواهر سادۀ ما هم نتوانسته جلوی زبانش را بگیرد یهو پاسخ داده که :عه!.... خواهرم هم همانجا درس میدهد!.. بعدش ایشان هم پاسخ دادهاند: عه!.....پس شمارۀشان را بدهید تا برای شرکت در همایش و جلسات تبلیغاتی دعوتشان کنیم..
بعد خواهرمان تازه یادش بیفتد که عجب گندی زده و پاسخ دهد که: اجازۀ این کار را ندارد... بعد ایشان برود در پورتال دانشگاه مربوطه دنبال اسم و آدرس وشمارۀ بنده بگردد و باز از خواهر بپرسد که چرا ایمیل بنده را نمیبیند؟! بعد خواهرجان همین را از ما بپرسد.... بعد ما بگوییم که: بابا من از همین ترم قبل اونم با 1 درس با این دانشگاه شروع به همکاری کردم.. شاید اطلاعاتم دقیقاً وارد نشده...حالا این ترم 3تا درس دادن حتماً وارد میشه... اصن بگو ایمیل میخواد چیکار؟...
از همین حالا به فکرم که هفتۀ آینده شروع کلاسهای ترم جدید است و بنده بسی مشعوفم که این دانشگاه همان دانشگاهیست که عرض کردم اتاق اساتید خانم و آقایش جداست؛برخلاف بقیۀ دانشگاهها مجبور نیستیم سیخ جلوی اساتیدِ آقا بنشینیم و مراقب باشیم پاچۀ شلوارمان صاف باشد و کفشهایمان واکسی.... خیلی راحت ولو میشویم و تا جا دارد حرفهای خالهزنکی میزنیم و شکوههای همان اساتید مجرد را میشنویم که از تجرد خویش مینالند....
با این تفاسیر، خوشبختانه بعید میدانم با خواستگار مربوطه روبرو شوم...
علت استفاده از لفظ(خوشبختانه) هم اینست که راستش ما به همشیرۀ خود اطمینان نداریم! از آن میترسیم که امروز کمی به راه آمده باشد وفرداروز که چشمانش را باز کرد یهو یک جانوری در خواب گازش گرفته باشد... ساز مخالف بزند که اَه اَه من اصن خوشم ازش نمیاد!
آهان یک چیز دیگر هم بگوییم ناکام از دنیا نرویم....علیرغم بریز و بپاشهای زیادی که جناب خواستگار میکند با توجه به حریفان قدَری که دارد چشممان آب نمیخورد بنده خدا رای بیاورد..
فکرش را کنید ما هم خانوادگی تصمیم گرفته بودیم امسال شناسنامه خود را مزین به مُهری اضافه ننمایم!
حال امیدواریم اگر خانۀ ملت راهشان ندادند اقلاً درب خانۀ بختشان گشوده شود...
سلام
چی شد؟ رای آورد؟ تو خانه ملت ؟ تو خانه شما؟!
امضا: فضولباشی
سلام عزیزم
اون ماجرا 1 پست مبسوط برای خودش میطلبه مرجان جان که خواهیم گفت
خیلی سال جدیدت خوب باشه.خیلی خیلی خیلی:)
ارزوی بهترینهارو برات دارم.چقدر من درس زندگی از نوشته هات گرفتم.مرسیییییی
سال نو مبارک:)
فدای شما عزیزم.با اطمینان بهت بگم تمام نوشته هاتو میخونم فقط نظر گذاشتنو تعطیل کردم!
سال نو شمام با تاخیر هزاران بار مبارک باشه گلم
خانومی کجایی ؟ امروز یهدفعه یاد شما و ته تغاریت افتادم . خوبی ؟ خوبه ؟
هستم فلق جون.شما خوبی؟
منتظرم مدارس تعطیل بشه و....
سلام...چه باحال بود خانومی..مثل سریاله که پخش شد..غیر علنی.. نامزدی انتخابات و خواستگاری همزمان..
بقیه ش باحال تر بود صحراجان.
خوبی عزیزم؟
سلام.تایید شده منتظر ایا ب تایید مردمم رسید؟
نه فقط به تایید نرسید که تبلیغات معکوس کردیم براش!
خوشبخت بشن انشالا هردو خواهرا..
معلومه خواهر شما هم مثل دختر منه یه روز خوشش میادوبعد میگه ..نه
انشالا اگه به خیروصلاحشه مهرش به دلش بشینه
فدای شما زرین جان.خوبی عزیزم؟
خواهرم خیلی حساسه...پولدار و خوشکل و تحصیل کرده و با فرهنگ و....
دست کم خیالتون راحته همچین تکانده شده تأیید صلاحیت گرفته است فقط مانده شورای نگهبان دومی که امیدوارم از تیغ خواهر شما هم به سلامت بگذرد.
خداروشکر که در مرحله اولیه خودشو نشون داد فاطمه جان.
دیوان عدالت اداری ردش کرد!
عزیزم منتطر نوشته هاتیم فدای قلمت .... کجایی خوش نویس
قربان شما.
هستم کمالی جان ولی کمرنگ شدم. مشکلات سال گذشته قلممو شکسته
سلام خانومی عزیز
ممنونم از احوالپرسیت عزیزم .
خودت و پسرهای نازنینت و همسر عزیزت خوبین؟
برای خواهرهای نازنینت آرزو میکنم هر چیزی که خدا به صلاحشونه براشون پیش بیاره و خوشبخت و سلامت باشن.
سلام ترلان جون.فدات بشم
امیدوارم واقعا عاقبت بخیر بشن... امیدوارم احساسات باعث نشه عاقلانه تصمیم بگیرن
به به ....داماد دولتی اصلا ی سروگردن بالاتره ، مثل دانشگاه دولتی
راستی انت خا بات کجاس؟ برای چی؟
آوا جون داماد باید آدم باشه دولتی و غیردولتیش پیشکش
عزیزم انتخابات نمایندگی بود دیگه
چه بامزه نوشتی
منم با دوستان موافقم در خانه پدر شما رای بیاورد بهتر است :) ایشالا هرچی خیره برای خواهرت پیش بیاد .
قربانت
در هیچ کدام رای نیاورد موژان جان
سلام عزیزم
حالا تکلیف منی که آهنگ هزاردستان رو بلد نیستم چیه؟!
حیف که سالهاست شناسنامه مونو پاک و مطهر نگه داشتیم،وگرنه میومدیم به کمک داماد آینده!
ایشالله که هرچی خیره واسه خواهرت پیش بیاد و اگه صلاحیتش توسط پدر و خواهر تٲیید شد،به جمع گرم خانواده تون راه پیدا کنه!
سلام مهنازم
اهنگه میگه: دیرین دیرین.....دیییییر..دیرررر...........یادت اومد؟!!
شناسنامتو همچنان پاک و مطهر نگه دار عزیزم
قربان لطف و محبتت
مبارک عزیزم ... هر جی خیره انشا الله اتفاق بیفته ....
فدات عزیزم...دعا میکنم هر چی خیره باشه
سلام

خوب است بسیار تا بسیار دقت کنید وبند را اب ندهید
بهتر که به خانه ی ملت نرود والا
خانه ی ملت نمکگیر است و نمکهایش هم جور خاصین
دوربرشون زیاد شلوغ میشود
بهش رای ندید
برای غلامی بهتره
شما هم همانجوری ننشین از سوابق اخلاقیش پرس وجو کن
سلام گلم
.... چه بسا هم رفتیم و..... رای دادیم..بین خودمان بماند..به حریفش!
بین خودمان بماند چوب بستنی عزیز! من نیز امیدوارم ترود والا... مبادا حواسش همه جوره به خواهرمان نباشد
از همین الان هم حالش را ندارم بروم توی صف بایستم!
انشالله هر چی خیره واسه خواهرتون پیش بیاد.
همینطور واسه آقای کاندید از لحاظ نمایندگی
منم امیدوارم
ممنون از حضورت عزیزم