من و اینهمه دلتنگی محاله

به به، چه آقا پسری! بگو ببینم مشکلت چیه؟...

این اولین جمله‌ای بود که آقای دکتر به ته‌تغاری گفت.

 بنظرتون ته تغاری چه جوابی داد؟

: مشکلم؟ .... مشکلم کلاس اوله!!...

حقیقتشو بخواین من هنوز با ته تغاری درمورد مشکلش صحبت نکردم..بنظرم هنوز نمیتونه این مورد خاص پزشکی رو درک کنه.. باید با دلایلی که براش قابل هضمه توضیح بدم.

اولین بار که خواستیم ببریمش دکتر براش اینطور توجیه کردم که: برای اینکه بری کلاس اول باید مطمان بشن هیییچ مشکلی نداری و سالمی..برای همین معاینت میکنن تا خیالشون راحت بشه و اسمتو توی مدرسه بنویسن!

همۀ این حرف و حدیثا برای این بود که اگر خواستن معاینۀ کاملش کنن اذیت نشه. خداییش ته‌تغاری هم علیرغم حساسیتی که داره، به عشق مدرسه تسلیم میشه و ممانعت نمیکنه... طبیعتاً وقتی دکتر ازش پرسید مشکلت چیه، تنها جوابی که به ذهنش رسید همون (کلاس اول) بود! کلاس اول تنها مشکلیه که بنظر پسرکم باعث شده مورد انواع معاینات پزشکی قرار بگیره و دم نزنه!

اون لحظه که این جواب قشنگو به آقای دکتر داد سریع بغض گلومو گرفت اما توی دلم به خودم بخاطر دروغی که بهش گفتم آفرین گفتم! بنظرم رسید بعضی از دروغا محشرن.. اینطوری نه خودش اذیت میشه نه بقیه رو اذیت میکنه. با طیب خاطر همراه ما حاضر شد... برادراشو درخونۀ بابابزرگ پیاده کردیم و خودش همراه ما اومد بیمارستان و اجازه داد برای چندمین بار معاینه بشه...

اما این دروغِ خوب!، تاریخ انقضا داره... از دیروز مرتب داره میپرسه شیش تیر ینی کِی؟! خیلی مونده تا شیش تیر؟ من تا اونموقع اندازۀ بزرگه شدم ؟ ...

کم‌کم باید از دروغ بزرگ دست بکشم... وقت زیادی نمونده تا جواب درستی براش آماده کنم که درخور فهم و درک سنش باشه......

چه بد که وقتی دکتر مشکلات!ته‌تغاری رو توضیح داد نتونستم به صورتِ گرد و معصوم پسرکم نگاه کنم..

چه بد که دکترگفت عمل پرمخاطره‌ای در راهه....

چه بد که زودتر از همسر و ته‌تغاری بیرون زدم تا هوای ابری چشمای مادرشو نبینه..

چه خوب که صندلی جلو فقط یک نفر میتونه بشینه..

چه خوب که همسری میتونه فقط پیشونیشو بگیره، آه بکشه و مثل من تسلیم اونهمه اشکِ ناخونده نشه...فکر میکنه من متوجه نشدم چطور یواشکی انگشتشو زیرچشماش میکشید تا قبل از جاری شدن پاک کنه!

چه خوب که بعدش تونستم ببرمش بازار براش اسباب‌بازیی بخرم تا مثلاً یادش بره حرفهای دکتر رو..

چه بد که زود به اسباب‌بازیش عادت کرد و سوالاش شروع شد..

چه بد که بی‌خبر تنهایی رفته از بزرگه پرسیده تا شیشم تیر چقدر مونده؟..

چه بد که مادر باشی....

چه خوب که مادر باشی...

چه خوب که ماه رمضونه...

نظرات 24 + ارسال نظر
عسل دوشنبه 1 تیر 1394 ساعت 19:00 http://withgod.persianblog.ir/

عزیزمممم
ممنونم که اسممو اوردی :)
داشتم به این فکر میکردم که یه روزی که ته تغاری رو داری راهی دانشگاه میکنی میگی خداروشکر که اون عمل به خیر و خوشی گذشت چقدر استرس داشتماااااا :)))

جانم
ممنون از شما که ته تغاریو دعا کردین
عسل جان، نمیدونم نتیجه موفق بودن عملش بطور کامل کی معلوم میشه.
انشالا به اون روزهای خوب برسیم
خیر و خوشی برای خودت وخانوادتم آرزومه.

نیلوفرجون یکشنبه 31 خرداد 1394 ساعت 19:57

الهی،غصه نخور،حتماعملش موفقیت آمیزه.

خدا از زبونت بشنوه عزیزم.

mahtab یکشنبه 31 خرداد 1394 ساعت 15:25

آخ آخ شرمنده ، اشتباه لوپی بود
نگران نباش عزیزم می دونم سخته ولی با توکل به خدا انشالا که عملش به خوبی پیش میره و نتیجه ش رضایت بخش میشه .
اگه قابل باشم من هم براش دعا میکنم .
منتظر خبرهای خوبت هستم

متوجه شدم مهتاب جان
توکل بر خودش.
قربون محبتت،منم دعات میکنم جبرانشو به خیر ببینی عزیزم
انشالا ..

mahtab یکشنبه 31 خرداد 1394 ساعت 09:17

ای جانم ، انشالا که بعد از 6 شهریور بیایی و خبرهای خوش بهمون بدی .
خدا به دلت آرامش ببخشه مادر مهربون

مهتاب نازنینم ،شش تیر...ینی کمتر از یک هفته دیگه ته‌تغاری عمل میشه اما اینکه عملش جواب بده یا خدای نکرده.... دست خداست و پزشک و وضعیت جسمی خودش
با دعای شما قطعا همینطوره

سپیده مامان درسا یکشنبه 31 خرداد 1394 ساعت 01:29

الهی خدا پشت و پناهتون باشه و به هر چی که میخواین برسین تو زندگی ... انشالله دعاهای شما مادر خوب و مهربون هم مستجاب میشه
ببوسین از طرف من روی ماه گل پسر نازو

الهی خدا شما عزیزای مهربونو از من نگیره..انشالا که به آرزوهای خوبت برسی نازنینم
فدای حضورت ودلگرمیت

آوا شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 19:33 http://ava-life.blogsky. com

مهم نیست مشکلش چیه یا چقدر حاد مهم اینه که این روزا مهمون کسی هستی که تواناترینه.... بسپرش به میزبان این ماه این مهمون کوچولو رو...با دل قرص بدون ذره ای شک
بی اشک بگو خدا .....با دل مطمین
منتظر خبر سلامتیش هستیم

اگه بگم اتفاقا عمدا اجازه دادم توی این ماه عمل بشه بخاطر میزبانش اغراق نکردم آوا جان
با دل مطمان میگم خدا....
فدای دلداریت..

خانومی شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 18:32 http://khanoomivaaghayehamsar.persianblog.ir/

سلام عزیزم من از طیق توت فرنگی جون با وبت آشنا شدم . امیدت به خدا باشه ایشالله که عمل موفقیت آمیزه و پسر کوچولوت حالش کاملا خوب میشه

سلام هم نام گلم..خانم توت فرنگی جان منو شرمنده کردن
انشالا همینطور باشه که میگی عزیزم..فدای حضورت

tarlan شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 14:11 http://tarlantab.blogsky.com/

مادر بودن خیلی سخته عزیزم میدونم ولی باید محکم باشی
خدارو داری نگران هیچی نباش بسپر دست خودش خدا خودش نجاتش میده و حال خوبش رو بهمون خبر میدی من مطمئن هستم دلم خیلی روشنه و هر نیمه شب پسر گلت تو دعاهای من هست

ترلان جون..... جون ته تغاری و دل پاکت
میدونی که الان چه حالیم...........

فاطمه شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 14:05

مادر خوب پسرت خوب میشه سر سوزن شک نکن .. مطمن باش عمل پسرت به بهترین و موفق آمیز ترین شکل ممکنش انجام میشه . تمام صفات خدارو از نظر بگذرون ..الرحمان الرحیم .. قادر ..توانا و شفادهنده . .. پس به کدامین خصلت خداوند شک داری مگه .. بچتو بسپار به دستای مهربون توانای خود خدا .. خودش ناممکنها رو ممکن میکنه ماهم براتون دعا میکنیم

چه اشاره قشنگی کردی فاطمه جان...صفات خدارو از نظر بگذرونم ..
یا رئوف و یا رحیم ...یا شافی یا کافی..یا متعالی
من به هیچکدوم شک ندارم فاطمه نازنین... ولی یه چیزای دیگه ای هم هست که بهش میگن تقدیر...میگن حکمت... همونایی که اتفاق میفته و ما آدما نمیتونم هضمش کنیم. مخصوصا اگه مادر........
قربون وجود مهربونت

شکیبا شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 12:10 http://sh44.blogsky.com

سلام
انشاالله خیلی زود حالش خوب میشه برای سلامتیش 100 تا صلوات نذر میکنم
نگران نباش امید به خدا

سلام شکیبایم
انشالا عزیزم انشالا
وای من قربون دلت برم که ندیده و نشناخته لطفتو از ته تغاری معصومم دریغ نمیکنی

نیاز شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 12:01 http://mydearboy.mihanblog.com

سلام عزیزم
خیلی ناراحت شدم
واقعا مادر شدن و اینکه بخوای چیجوری جواب بعضی از سوالاتشونو بدی که درک کنن با اون سن کمشون واقعا سخته
ایشالله که عمل ته تغاری خوب پیش بره که میدونم میره
به دلت بد راه نده خواهر

سلام نیازبانوی گلم
خدا ناراحتی بهت نده عزیزم
نیازم خود ته تغاری یه طرف وسطی و بزرگه هم یه طرف! نمیدونم به هر کدوم چی جواب بدم!
فکرشو میکنم هفته دیگه همچین روزی...................

س شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 11:44

ﻋﺰﻳﺰﻡ ﺧﻴﻠﻲ ﻏﺼﻪ ﺧﻮﺭﺩﻡ اﺯ ﻣﺸﻜﻞ ﭘﺴﺮ ﻛﻮﭼﻮﻟﻮﺕ. ﻧﻤﻲ ﺩﻭﻧﻢ ﻣﺸﻜﻞ ﭘﺴﺮ ﻛﻮﭼﻮﻟﻮﺕ ﭼﻴﻪ اﻣﺎ ﻣﻨﻢ ﻳﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻛﻮﭼﻮﻟﻮ ﺩاﺭﻡ و ﻣﻲ ﺩﻭﻧﻢ ﻛﻪ ﺧﻴﻠﻲ ﺳﺨﺘﻪ اﻣﺎ اﻳﻦ ﺩﻭﺭاﻥ ﻫﻢ ﻣﻴﮕﺪﺭﻩ, اﻳﻦ ﻣﺸﻜﻞ ﺭﻭ ﻫﻢ ﺑﻪ اﻣﻴﺪ ﺧﺪا ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻣﻴﺬاﺭﻱ و ﻛﻮﭼﻮﻟﻮﺕ ﺧﻮﺏ ﺧﻮﺏ ﻣﻴﺸﻪ. ﻳﻪ ﺭﻭﺯﻱ اﻧﺸﺎﻻ ﻣﻴﺸﻴﻨﻲ ﺑﺎ ﭘﺴﺮ ﻛﻮﭼﻮﻟﻮﺕ ﻛﻪ اﻭﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪه, ﻳﺎﺩ و ﺧﺎﻃﺮﻩ اﻳﻦ ﺭﻭﺯا و ﺩﻛﺘﺮ ﺭﻓﺘﻨﻬﺎ ﺭﻭ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﻲ ﻛﻨﻴﺪ و ﻛﻠﻲ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺧﻨﺪﻩ ﺩاﺭ اﺯ ﺗﻮﺵ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﺩ. ﺑﻮﺱ

تن دخترت همیشه سالم باشه سین جان
نمیدونم تا چندوقت بعداز عمل مشخص میشه که عمل موفقی بوده یا نه..متاسفانه ته تغاری چندتا مشکل داره که باید درمان بشه.مشکلاتی که اصلا درظاهر مشخص نیست. امیدوارم روزی برسه که گفتی
فدای حضورت

نارسی شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 11:13 http://dokhtarebaharii.persianblog.ir/

خدا به دل مهربون مادر و پدرش نگاه میکنه و تو همین ماه عزیز خبر سلامتیشو بهمون میدی... الهی آمین

چه خوب که شماها اینقدر مطمان حرف میزنید عزیزم...
مرسی از نظر گرمت نارسی جون

نرگس شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 10:54 http://azargan.persianblog.ir

ایشالا که خدا کمک پسرنازنینت باشه وبه خوبی عملش انجام بشه مراقب خودت باش مارو بی خبر نذار

نرگسم...میدونم دلت پاکه..ایشالا همینطور که گفتی بشه عزیزم

امیر شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 09:15 http://del-haste91.blogfa.com

سلام
چی شده برای ته تغاری ..خیلی نگران شدم ؟!!
واقعا جملاتی نوشتی که ناراحت کننده است ان شاالله که خیر هست ...منم دعا میکنم به حق این ماه عزیز که ته تغاری خوب بشه و مثل همیشه لبخند تو لباش باشه ..نماز وروزهاتون هم قبول حق...

سلام آقا امیر
چی بگم؟.........
خدا همه بچه هارو به پدر و مادراشون ببخشه انشالا
از شما هم قبول حق باشه

سپیده مامان درسا شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 02:49

انشالله خدا پشت و پناه گل پسر نازتون باشه ...
اگه لایق باشم حتما موقع سحر و افطار دعا میکنم واسه گل پسر

قربون دلت برم سپیده جان.
دستتو میبوسم گلم..خدا دعاهاتونو مستجاب کنه عزیزم . تن دختر گلت سالم

هیما جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 17:25 http://hima63.blogsky.com

عزیزم ایشالله عمل ته تغاری بی خطر باشه و به سلامتی از اتاق عمل بیرون بیاد...منم یک مادرم و خوب حال و روزت رو درک میکنم

هیمای مهربونم دعا کنیم عمل موفقی باشه و مشگلش برای همیشه برطرف بشه.
قربون دلت که درکم میکنی،سبز باشی گلم

موژان جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 17:19 http://zendegyema.persianblog.ir/

سلام خانمی
من از طریق وبلاگ خانم توت فرنگی این پست رو دیدم و خوندمش و اشکمم دراومد. حتما موقع افطار برای دلبندتون دعا میکنم خدا به حق این ماه عزیزش دعاهامونو اجابت میکنه مطمئن باش

سلام عزیزم.قدمت روی چشم
خانم توت فرنگی خیلی به من لطف دارن،بااینکه من این پست رو صرفأ برای سبک شدن خودم نوشتم،این دوست عزیر و وبلاگش واسطه ای شد تا دلهای پاک زیادی برای ته تغاری دعا کنن.دست همه تونو میبوسم،و متقابلأ منم برای شما بهتیرینا رو آرزو میکنم
مرسی از حضور قشنگت موژان جان

شیرین جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 17:04 http://rozegar-khosh.blogsky.com

انشاالله خود خود خدا بهترین هدیه رو بهتون بده و سالم و سلامت ته تغاری رو در آغوش بکشید . یه شعار میدم ، یه شعاری که عین حقه ولی هیچکس تو مشکلات بهش ایمان و باور نداره . همه چیز رو بسپار دست خدا . دلت رو قرص کن . خدا بیشتر از هرکس هوای بنده ها بلاخص فرشته هاش رو داره
هر شب موقع افطار دعاش میکنم

چه شعار شیرینی شیرین جان!
پس با دل قرص فرشته مو دست خودش میسپارم، میخوام اینبار چندروز بعدازعمل دکتر گردن کج نکنه که نمیدونم چرا موفق نبود! و باز من بمونم و سالهای دیگر و ...
مطمأن باش منم برای شیرینی زندگیت دعا میکنم شیرینم

خانم توت فرنگی جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 14:32 http://pasazvesal.blogsky.com

عزیزم بدون اجازه ات لینکت رو گذاشتم تو آرشیو روزانه ام که دوستای منم واسه ته تغاری دعا کنن خانومی جان... ببخش ازت نپرسیدم آخه نبودی

من از الان تا نمیدونم چه روزی هنگم عزیزم.شرمنده لطفتم .ی دنیا سپاس...

بآنو جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 14:17 http://colored-days.blog.ir/

عزیزممم ...

ان شالله عمل ته تغاری به سلامتی باشه و با حال خوب از اتاق عمل بیرون بیاد 3> :* و حال دل همه تون خوب خوب بشه 3> :*

چه خون که ماه رمضون ... سعادت داشته باشم برای ته تغاری دعا میکنم 3> ...

خدایا منو بیخیال شو، دعای دوستانمو به حق دل پاکشون مستجاب کن.
به امید اون روز.دستبوستم بانوی من.حیف که نظرات وبلاگت غیرفعاله.

خانم توت فرنگی جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 14:06 http://pasazvesal.blogsky.com

عزیزم.... اشکم رو جاری کردی خانمی جان
خیلی دعا می کنم خیلیییی زیاد.... نمی دونم مشکل ته تغاری چیه فقط خیلی واسش دعا می کنم.. خوبه که همچین مادری داره خیلی خوبه

شرمنده چشمای قشنگت عزیزم

اینجا تنها جاییه که میتونم سرمو روی شونه هاش بذارم و دور ازچشم خانواده خودمو خالی کنم
گدای دعاهات در این ماه مبارکم عزیزم

مهناز جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 14:01 http://1zan-moteahel.blogsky.com

عزیزم,من با اجازه لینکتون کردم

منم همینطور خانومم

مهناز جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 13:57 http://1zan-moteahel.blogsky.com

سلام عزیزم,نمیدونم مشکل ته تغاریتون چیه ولی خیلی خیلی ناراحت شدم از خوندن این پستت و بغض کردم.چون پسر منم دو سال پیش,ده روز تو بیمارستان بستری شد و فقط,خدا میدونه چه حالی داشتم اون روزا....براش دعا میکنم و از خدا میخوام هر مشکلی داره زودتر حل بشه و عملش با موفقیت انجام بشه.توکل به خدا...

سلام خانومم.عذرمیخوام که ناراحت شدی،تنها جایی که میتونم حرف دلمو بزنم اینجاس.
پس حالمو درک میکنی مهناز جان،و میدونی چقدر دعای قشنگت چقدر به دردم میخوره..
توکل به خدا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد