آن شب قدر که این تازه براتم دادند

سورۀ قدر یکی از اون سوره‌هاییه که من عاشقشم.

نمیدونم چرا، ولی نه که همش دم از خیر و برکت میزنه، وقتی میخونمش حالمو خوب میکنه.پشت در اتاق عمل ته‌تغاری هم یهو دلم خواست هییییییی بخونمش. احساس میکنم موقع خوندنش از اون لحظاتیه که توی آسمون نورافشانی میکنند یا مثلاً کلی فشفشه روشن میشه..

شبای قدر همتون مبارک...یا بهتر بگم همۀ شباتون قدر

در اینکه ماه رمضان ماه مبارکیه هیچ شکی ندارم، شایدم بخاطر همین بعد از 6 سال حاضر شدم امسال تا دکتر ته تغاری گفت عمل بشه و تاریخی مشخص کرد که توی این ماه بود تسلیم شدم. و حالا راضیم از این تسلیم..از این تصمیم..از این تشخیص..از این؟...ت بده!

 حالا همسریه که فردا برای عمل زانوی پاش بستری میشه!

مامان میگه: خدا به دادت برسه.. این چند وقت چه روزگاری پیدا کردی!

 و من میگم: شکرش

باید امشبم همون ساک وسایل بیمارستانو جمع کنم وصبح زود بچه‌ها رو برسونم خونه مامان‌اینا و با همسری بریم بیمارستان.

 همسری که دیروز برای تشکیل پرونده رفته بود بیمارستان میگه: گفتن همراه، باید مرد باشه.. بهش گفتم خب میگفتی همراهم سامسونگه، دیگه نمیدونم زنه یا مرد! لبخند میزنه و میگه:نه، یعنی تو نمیتونی شبا بمونی.معنا و مفهوم این حرف یعنی اینکه روزا باید برم پیشش.

بزرگه میگه: من میام پیشت.همسری میگه: روزا که مامانت هست فقط می‌مونه شبا..و بازم معنا و مفهوم این حرف یعنی اینکه روزا باید برم پیشش.

 توی دلم میگم خداروشکر که بیمارستان بستری همسر نزدیکه و مث ته‌تغاری نیست.. شایدم بهتر که نمیذارن شبا من بمونم.. نه اینکه بخوام تنبلی کنم، ولی اینطوری شبا میتونم بیام بچه‌ها رو ببرم خونۀ خودمون و مراقب ته‌تغاری باشم.هرچند بی‌انصافیه اگه بگم مامان و خواهرام براش کم میذارن ولی اونم بدجور عادت کرده شبا پیشم بخوابه.

شبا یا بزرگه رو که دیگه برای خودش مردی شده میفرستم پیش پدرش یا برادرمو. احتمالاً فقط دوشب بستری باشه.

از این عشق من به ماه رمضون سوءاستفاده نشه یه‌وقت! هر کی هر کاری داره زبونم بند میاد وفقط میگم: یاعلی!

فعلاً یا علی

........................................................

قلمم دیشب بعداز مدتها یه ورق روسیاهی کرد، اینجا گذاشتمش...

دوش دیدم که ملایک همه جا چرخ زنند!

درب هر خانه یکی پرچم خوش‌رنگ زنند

دستشان بود بسی خیل عظیمی بیرق

دیگران دفتر و دستک به کف و جمع زنند!

خانه‌ای قهوه‌ای و از دگری نارنجی

آبی و نیلی و قرمز، سبز یا زرد زنند

گفتم: ای خاک به گورت، چه نشستی ای دل؟!

نکند رنگ سیاهی درِ این خانه زنند؟!

جَستم از جا و دویدم، قدحی آب به دست

جهت رفع عطش بلکه یکی جرعه زنند!

نظری کرد به رویم، برگ زد دفتر را

من در اندیشه که یک بیرق شاهانه زنند...

آب بگرفت ز دستم، به غضب ریخت به خاک

گفت: امر آمده این درب فقط گِل بزنند!

.......................................

میدونم پُر از غلط غولوطه،یهوئی بود. واجب شد از همون گِل به دهن و قلم و چه بسا کیبورد لبتابمم بزنند!

نظرات 13 + ارسال نظر
ک کمالی یکشنبه 11 مرداد 1394 ساعت 01:18

فداتشم متاسفانه مشکلم حادتر از دارو درمانی هست و دیگه مدتیه خوابم نمیتونم بخوابم البته من خیلی وقته پیگیرم تا الان نشنیدم 45 روز تو اتل بودن رو دوستان ورزشکار ی دارم رباط اصلاحی بودن البته اگه منظورتون از پیوند کاشت رباط باشه که شاید فرق بکنه ولی اگه وصل کردن پارگیشه که مال همسرتون استثنا بوده چون هر کی برسیدم بعد 45 روز کاملا سالم بودن و فقط کارای سنگین رو نمیشد انجام بدن .... بهرحال ممنون و براتون سلامت ارزو دارم و همچنین تاب و تحمل ایشالاه

جدا؟؟ امیدوارم بهرحال برطرف بشه.
والا دکتر همسری گفت مینیسک رو ترمیم کرده(که ظاهرا از جای دیگه گرفته و پیوند زده) و رباط رو تعویض کرده(ظاهرا آمریکایی براش کاشته!)بقول یکی از دوستان مدیون ا م ر ی ک ا شده
دکتر بهش گفت بمدت 30 جلسه باید فیزیوتراپی بره.بعد از 10 روز اول با همون عصا روز دو پا راه بره ولی فشار نیاره.. بعداز10 روز دوم یکی از عصای مخالف پای عمل شده رو کنار بذاره و با یه عصا راه بره و گویا بهد از 10 روز سوم بدون عصا.. ولی اصلا نگفت آتل رو کنار بذاره.. حالا منتظریم از مسافرت برگردن ایران ببینیم تجویز جدیدشون چیه. ولی برای همسری هم گفتن همون 45 روزه دوران نقاهتشونه حالا نمیدونم دیگه همسری وضعیتش چطوره یا اینکه مثلا وضعیتش آیا با خانوما فرقی داره یا نه!
منم برات آرزوی سلامتی دارم دوست خوبم

ک کمالی پنج‌شنبه 8 مرداد 1394 ساعت 01:38

برا همسرتون ارزوی سلامت دارم که سایبان حامی بچه هاتو.ن و البته شما هست ... خدا براتون نگه ش داره سلامت و شما ها رو براش همچنین ..راستی منم زانوم رو باید عمل کنم البته مینیسک که از رباط ساده تر هست عملش در مورد دوران نقاهت و اینکه چقد طول کشید بتونن راه برن و کلا این موارد بنویسین تا زمینه داشته باشم چون میخوام عمل کنم راستی بعد چند روز میتونن رانندگی کنن ؟؟؟

ممنون از دعای خوبت گلم.
آبجی خوبم... عرضم به حضورتون اتفاقا زانوی خودم هم سال قبل مشکل مینیسک پیداکرد و دکتر پیشنهاد عمل داد که قبول نکردم و به دارو راضی شدم. اتفاقا دارو هم بعداز مدتی جواب داد.منتها عمل پای همسری هم ترمیم مینیسک بود هم تعویض رباط.. که قطعا دومی مشکلتره.
درمورد رانندگی دکتر چیزی نگفت ولی بمدت یک ماه ونیم بایدیک آتل به پاش بسته باشه و قطعا توی این مدت نمیتونه رانندگی کنه... حالا بعدش اینکه آیا پاش آمادگی پشت فرمون نشستنو بهش بده یا نه الله اعلم!
فعلا که این حقیر در خدمتشم از پشت اجاق گاز بگیر تا پشت فرمون
امیدوارم مشکل شمام با دارم حل بشه عزیزم

مش قولوم میرزا خان یکشنبه 21 تیر 1394 ساعت 17:00 http://www.le-cafe.blogfa.com

عاقا حال کردم دمت گرم خوشم اومد از نوشتنت
منو مشتری کردی

عاغا کیلویی چند ینی بفروشم؟
خوش اومدین؟

شادی شنبه 20 تیر 1394 ساعت 13:24 http://shalizareshadi.blogsky.com

این لطف و محبت شماست قهرمان
ممنونم از این بابت.
والله حقیقتا من بعد از تقریبا ٢٨ماه نوشتن ،یهویی زد به سرم که ننویسم. حداقل فعلا ننویسم. بهرحال من آدرس میذارم ،خوشحال میشم میزبانتون باشم در شالیزارم. باعث افتخاره

شادی جان نمیدونم چرا میخوای دیگه یا خداقل فعلا ننویسی..شاید اینطور بیشتر به صلاحت بوده. امیدوارم زودتر برگردی و بازم داشته باشیمت گلم.
مراقب خودت باش

موژان پنج‌شنبه 18 تیر 1394 ساعت 00:17 http://zendegyema.persianblog.ir/

آخی عزیزم میخواد همراه پدرش بشه. من یبار همراه مادرم بودم دو شب تو بیمارستان هرچقدرم خاله هام اصرار کردن نذاشتم گفتم خودم میمونم. عمل زنانه داشت. یبارم پدرم عمل داشت داداشم که کوچیکتر ازمنه پیشش موند . خیلی خوبه خونواده هوای همو داشته باشن خدا رو شکر که اوضاعتون رو براه شده

آره عزیزم . همراه پدرومادر بودن یه حسی داره مث اینکه خییییلی بزرگ شدی حتی بزرگتر از پدرومادرت
خدا جفتشونو برات حفظ کنه
ممنون گلم.عزیزمی

خانم توت فرنگی چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 18:01 http://pasazvesal.blogsky.com

همسر منم باید پاش رو عمل کنه اما مدام پشت گوش می ندازه
انشالا عمل ایشون هم با موفقیت انجام بشه
خدا بهتون توان بده و صبر واسه گذروندن این چندروز باقی مونده (:
گل چیه.... نزن این حرف هارو خانم

همسری هم از زمان جاهلیت(مجردی!) مینسک پاش آسیب دیده بود ولی وقتی رباطش پاره شد دیگه نتونست به تعویق بندازه. اگر لازمه تشویقش کن انجام بده عزیزم
گفتم که توی این ماه رمضون داره از من سوءاستفاده میشه توت فرنگی جان!
والا بخدا.... خودم که میدونم بنده لایقی نبودم براش
فدای حضورت

آوا چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 17:09 http://ava-life.blogsky. com

خیلی سخته به فاصله چندروز دوعضو خانواده بیمارستانی بشن.
چقدر شرایطت مثل همون سالیه که پسر من عمل کرد ، بعدم همسری که بخاطر دیسک کمر تو ۳۵ سالگی کمرش خم مونده بود
انشاالله خدا با شفای عاجل از خانوادت تو این ماه مهمانی پذیرایی کنه

دیشب دیگه وقتی به اوج خستگی رسیدم گفتم کاش منم یه بلایی سرم میومد یه مدت بستری میشدم..همسری اومد پرسید چی گفتی؟ گفتم هیچی!...
پس کامل درکم میکنی آواجون... از بعداز عمل میترسم که گفتن ظاهرا مراقبت زیاد میخواد و لوله توی پاش میذارن و از این حرفا!
خدا به پسر گل و همسر خوبت سلامتی بده و همینطور به شما که همیشه کنار هم باشین
چه دعای قشنگی کردی گلم...

شادی چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 17:06

سلام قهرمان
اینکه خوبی و خوبید،آدم کلی انرژی میگیره.
ان شالله عمل همسری محترم تون هم به خیر و خوشی
قهرمانی مث شما باید جلو چشش باشه که روحیه بگیره مریضمون و زودتر خوب شه. یه وخ تنهاش نذاری.
عزیییییززززمممم (آیکون بغل و بوس)

سلام نازنین
خداست دیگه... قدرتشو داره یه لحظه کلی کار سرمون میریزه یه لحظه بمب انرژیمون میکنه!قربونش برم
چشم.... سعی میکنم تنهاش نذارم.ایشالا از اینجا کلی انرژی بگیرم به همه این کارا برسم
شادی جان عزیزم شما وبلاگ نداری؟ خواستم اگه داری لینکت کنم دم دستم باشی.
فدای حضور گرمت

مهناز چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 16:00 http://1zan-moteahel.blogsky.com

ای بابا,چه پشت سر هم شده همه چی!بازم به قول خودت,شکرش!ایشالله خوب میشن و ته تغاریم خوبه خوب میشه و همه باهم خوب و خوش و شاد و سالم هزااااار سال زندگی میکنید و چشم حسوداتون میترکه!
خانمی جونم من به شوخی گفته بودم که چرا سر نمیزنی!اینقدرم درکم پایین نیست که تو اون شرایط همچین توقعی ازت داشته باشم.فقط شوخی کرده بودم!ببخشید تو رو خدا اگه ناراحت شدید و فکرت درگیر شد.

من که گفتم ماه رمضونه و زبون من بند اومده نمیتونه نه بگه هر چی کار مهمه میاد سراغم.
عزیزمی مهنازجون.... نه که اونموقع بدجور ریخته بودم بهم فکر نمیکردم شوخی باشه ... تا توی بیمارستان به فکر بودم نکنه ازم ناراحت باشی.
نه عزیزم این چه حرفیه.... شما ببخشید اشتباه برداشت کردم.
عزیزمی

شکیبا چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 15:37 http://sh44.blogsky.com

سلام
خدا رو شکر که ته تغاری حالش خوبه انشاالله عمل همسرتون هم موفقیت امیز باشه و سلامتی و شادی به زندگیتون برگرده

سلام شکیباجان
مرسی عزیزم... خداروصدهزارمرتبه شکر.پناه بر خود خدا
شمام همیشه سبز و شاد باشی گلم

زهره چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 15:01 http://a3moone7om.blogsky.com

سلام خانومی
ممنون که بهم سر زدی و با این همه کار برام وقت گذاشتی و وبمو خوندی
منم با افتخار لینکت کردم
ان شاءالله که حال همسری هم خوب بشه سریعتر
برادر منم چند سال پیش مینیسک پاشو عمل کرد یه شب فقط تو بیمارستان موند و زودم خوب شد
از خدا برات طلب عافیت دارم
راستی شعرتم بسیار زیبا بود

سلام زهره جان
عزیزمی بانو...انشالا همینطور باشه
همسری عمل رباط داره گلم... ایشالا که بعدش اذیت نشه
منم یه دنیا بغل و بوس برات میفرستم که توی هر شرایطی تنهام نمیذارین
شعر که درحد تعریف نبود عزیزم... چشای قشنگت خوب خونده

آنا چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 14:20 http://aamiin.blogsky.com/

خوشحالم پسر کوچولوت خوبه. البته فکر کنم مراقبت از پسرت خیلی ساده تر باشه تا شوهرت. نمی دونم چرا این مردها از بچه هم بچه تر می شن وقتی خوب نیستند.
شعرت فوق العاده زیبا بود. مخصوصا دو بیت آخرشو خیلی دوست داشتم. خیلی.

همیشه خوشحال باشی آنا جان
گل گفتی عزیزم.ته تغاری دوس نداره یه جا بشینه همش دوس داره بره بازی و به زور باید کنترلش کنیم فعالیت زیادی نداشته باشه..حتی گاهی کلی گریه میکنه که چرا نمیذارین من درست بازی کنم! اما فکر کنم همسری برخلافش باشه... دعا کن صبرم زیاد بشه عزیزم
نه بابا قابل تعریف نبود عزیزم... اتفاقا خودمم بیت آخرشو قوبل داشتم
فدای حضور خوبت

باران چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 14:15 http://baranoali.blogsky.com

عزیزم ایشالله خدا خودش کمکت کنه همونطور که تا الان تنهات نذاشته و کمکت کرده
خدا رو شکر که حال پسرت روز به روز بهتر میشه. ایشالله که جراحی همسرت هم به خوبی انجام بشه


از جمله ی آخرت دلم گرفت . نگو این حرف رو در مورد خودت. شعرت خیلی هم زیبا بود

اگه خود خدا نباشه من هیشکی نیستم هیچ کاریم از دستم برنمیاد بارانم
انشالا همینطور باشه
والا بخدا باران جان.... اون خدای مهربون با اونهمه لطف و مرحمت... من یه بنده سراپا تقصیر...
مرسی از بودن قشنگت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد