درحالت آماده‌باش

جلد دهم تاریخ اجتماعی ایرانو باز می کنه، عینکشو روی چشماش میذاره، ابروهاشو بالا میندازه و با یه ژست خاص ومنحصربفردی شروع میکنه به مطالعه...

منم خیلی مظلومانه یه کم این پا اون پا میکنم و وقتی مطمان شدم سرگرم مطالعه‌س آروم میام لب‌تابو باز میکنم....

 هنوز یه دیقه بیشتر نگذشته می‌بینم کتابو میبنده، عینکشو برمیداره و چندثانیه بعد شروع میکنه هاف و هوف کردن.... ینی چی؟ ینی اینکه حوصله‌ش سر رفته!....

 به جان خودم منم دارم خیلی سعی میکنم همون کوکب خانمی که گفتم باقی بمونم ولی یه موجودات نازنینی در درونم هستن که هی هُلم میدن اینطرف!... این موجودات اکتیو، اصولاً کِرم نامیده میشوند.

........................

ضمیمه1: ته‌تغاری خداروشکر به ابوی محترمش نرفته و اگه کنترلش نکنیم از درودیوار بالا میره.... و من همچنان به نفسهای گرم شماهایی که صمیمانه دعاش کردین ایمان دارم

ضمیمه2: همسری بخیه‌هاشو کشیده ولی همچنان نباید پاشو روی زمین بذاره... نباید از پله بالا و پایین بره، بمدت 9 ماه نباید روی زمین بشینه یا دراز بکشه و باید بمدت 30 جلسه ببرمش فیزیوتراپی که هر روز دارم میبرمش

ضمیمه3:‌دروغ چرا؟.. نمیتونم ادای سوپرمَنارو دربیارم و بگم اصلاً اذیت نمیشم، یا دلم نمیگیره... نخیر...صادقانه میگم: گاهی خسته میشم..گاهی نه فقط جسمی بلکه روحی میریزم به هم، گاهی جایی که تنهام، اشک میریزم، گاهی درحین تمیزکردن و جاروزدن پام به لبۀ تیزچهارچوب در میگیره و زخم عمیقی برمیداره..جوری که از شدت درد سرگیجه میگیرم میفتم...تا وقتی که بزرگه برام یه لیوان آب قند بیاره ولی..دوباره بلند میشم...

همۀ اینا هنوز نتونسته مجبورم کنه که بگم دیگه نمیتونم!...... هنوزم میتونم، با وجود تموم خستگیها هنوزم سرپام.

ضمیمه4: له‌له میزنم برای اینکه بیام وب همتون و یه دل سیر نظر بذارم ولی چه کنم که اسلام که نه.... شرایط دست و بالمو بسته. ولی میتونم قسم بخورم کماکان گاهی با گوشی میام بهتون سرمیزنم به دور تند میخونمتون و درمیرم!

دقت کردین ضمایم بیشتر از متن شد؟!

نظرات 16 + ارسال نظر
فلق پنج‌شنبه 15 مرداد 1394 ساعت 10:08 http://konjed94.blogsky.com

این حالتها رو دوست ندارم خودم هم کم و بیش درگیرشم با اینکه هنوز بچه ای در کار نیست خسته میشم گریه میکنم دلم برای خودم میسوزه ولی همچنان ادامه میدم . شرایطت خیلی سخته عزیزم ولی چاره ای نیست باید قوی بود ایشالله به زودی یه دوره پر از ارامش رو پیش روت داشته باشی

عزیزم از بچه نترس که اتفاقا مهرش صبرت رو چند برابر میکنه
حرفت کاملا متینه... باید قوی بود
چشم براه روزهای آرامم
فدای دلداریت گلم

هیما سه‌شنبه 13 مرداد 1394 ساعت 13:38

خداروشکر که حالشون خوبه.ایشالله روز به روز بهتر هم میشن

قدمت روی چشم هیمای نازنین

tarlan دوشنبه 12 مرداد 1394 ساعت 12:40 http://tarlantab.blogsky.com/

سلام عزیزم
منم مدتها نبودم وازوقتی که اومدم فقط دارم مطالب دوستان رو میخونم ونظر میزارم .
خوشحالم که عمل همسرت هم با موفقیت تموم شد .طبیعیه که خسته بشی و بعضی اوقات واقعا کم بیاری ولی مطمئن هستم وقتی چشمت به همسرت و پسرت میخوره و میبینی که سلامتن خستگیت در میره وقتی نوشته های قبل از عمل پسرت یادم میاد و نوشته های الانت ،که با تمام خستگی پر است از آرامش رو میخونم خدا رو برای این آرامش شکر میکنم .
یک کوچولو دیگه تحمل کنی همه اینها میگذره و دوباره شادی و آرامش و سلامتی به خونت بر میگرده .

سلام نازنینم
خداروشکر بسلامتی از سفر برگشتی.. خداکنه همیشه به خوشی بری سفر عزیزم
ترلان جون به چیز خوبی اشاره کردی... خودمم گاهی میرم نوشته های قبلیو میخونم تا یادم نره چی گذشت...
دربرابر آینده تسلیمم.... ولی امیدوارم خیر و خوبی در پیش باشه
برات بهترینا رو آرزو میکنم خانومم

شادی یکشنبه 11 مرداد 1394 ساعت 19:29

سلام قهرمان
شما به تمام معنا قهرمانید و خیلی بیشتر از اینایی که گفتید میتونید. شما نمونه ی یه مادر فداکار و یه همسر از خود گذشته هستین. شما مصداق بارز یه زن به تمام معنایید و با همه ی خستگی جسمی و روحی ،الحمدلله روز به روز قوی تر و استوار تر دارید به سوی خوشبختی و گرم تر نگه داشتن کانون خونواده گام برمیدارید و در تلاشید. خدا صبر و توان و طاقت و حوصله تون رو ان شالله بیشتر از پیش کنه و هر چه زودتر بیمارامون حال شون خوب خوب شه و زندگی به روال عادی ترش برگرده.
ان شالله همیشه موفق باشید خانمی عزیز

سلام شادی بانوی عزیزم
ینی الان با اینهمه تعریف کم مونده خودمو از پشت بوم پرت کنم پایین! عزیزم شما به دیده لطف نگاه میکنی وگرنه من لیاقت صحبتای قشنگتو ندارم.
خداوند وجود سبز خودتو در کانون خانوادت روز به روز سبزتر کنه گلم

نرگس یکشنبه 11 مرداد 1394 ساعت 15:13 http://azargan.persaianblog.ir

ای جونم خانومی مهربون خداقوت مهربون بانو خداروشکر که همگی خوب هستین ایشالا که همه این مشکلات تمام بشه وشما هم یه دل سیر استراحت کنی ممنون که از حالت خبردادی.

گل نرگسم..... فدای دلگرمیهات

نیاز یکشنبه 11 مرداد 1394 ساعت 14:42

عیبی نداره عزیزم همینکه رو پایی و شاد و به خانواده میرسی خودش کلیه
ما همچنان به یادتیم

قربون معرفتت عزیزم که همیشه شرمندتم

اتشی برنگ اسمان یکشنبه 11 مرداد 1394 ساعت 13:54

خدا رو شکر ک ته تغاری خوبه همسر هم ایشالا روبراه میشه دلمون برات تنگ شده
ایشالا خدا سلامتی بده خدا رو شکر ک قوی هستی امیدوارم زندگیت پر از ارامش باشه

خداروشکر که شماهارو هم دارم.... خدارو هزاران بار شکر
ایشالا همیشه سالم و تندرست و شاد باشید و مانید

بنفش یکشنبه 11 مرداد 1394 ساعت 13:22 http://dancelife.blogsky.com/

خدا رو شکر که خودکشی مجازی بی نتیجه بوده انگار

جل‌الخالق بنفش جان!
فدای حضورت

مهناز یکشنبه 11 مرداد 1394 ساعت 10:02 http://www.1zan-moteahel.blogsky.com

خداروشکر که خوبین عزیزم!ولی شرایط سختیه مریض داری!اونم وقتی مردها مریض بشن!!!!از صد تا بچه هم بچه تر میشن!تا کی باید شوهرتون خونه باشه و استراحت داره؟

مهنازم گل گفتی
والا جناب دکتر بمدت چهل روز براش معذوریت نوشته، یه جورایی چله‌نشینیه! اما اینکه این مدت تمدید بشه یه کافی باشه هنوز مشخص نیست
عزیزمی

mahtab یکشنبه 11 مرداد 1394 ساعت 08:45

سلام خانمی عزیز ، ی خسته نباشید به کدبانو ، مادری مهربان و همسری دلسوز . خدا قوت بده عزیزم
انشالا که هر چه زودتر ته تغاری عزیز و پدر گرامشان خوب بشن و شما ی مقدار بسیار هم از نظر روحی هم جسمی استراحت کنی.
مواظب خودت باش عزیزم

سلام مهتاب آسمونی..سلامت باشی عزیزم
حقیقت اینه که بعضی کارا اجازه نمیده درست در جریان جسم و روح خودمون باشیم یهو میبینم بدجور قاطی کردم!
فدای حضور و نظرت گلم

ک کمالی یکشنبه 11 مرداد 1394 ساعت 01:30

مواظب خودت باش عزیزم . . .

چشم دوست خوبم

م.الف.گندم یکشنبه 11 مرداد 1394 ساعت 00:18 http://aestivum.blogsky.com/

سلام خدا خیرت بده چرا زودتر خبرم نکردی حالا من کی وقت کنم اینهمه آرشیو بخونم تازه پیام های همدردی هم بیات شده

سلام گندمم.... باور کن فرصت نمیکردم عزیزم
سعی میکنم کمتر بنویسم فرصت کنی بخونی خانومم

موژان یکشنبه 11 مرداد 1394 ساعت 00:02 http://zendegyema.persianblog.ir/

جالبه اینهمه حساسیتش به لپ تاب
خوشحالم که حال هردوشون خوبه عزیزم :) خدا طاقت و توانتو بیشتر کنه خانومی عزیزم این روزها هم میگذره تموم میشه ایشالا بسلامتی

جالب نیست موژانم.. وحشتناکه! فاجعه‌س
قربونت برم عزیزم...عزیزمی

اوا شنبه 10 مرداد 1394 ساعت 19:34 http://ava-life.blogsky.com

واقعا خسته نباشی .....ی نفرو اینهمه نقش ، کار هرکسی نیست. خداقوت باید گفت به اینهمه طاقت

سلامت باشی عزیزدلم

آنا شنبه 10 مرداد 1394 ساعت 19:18

شما چه خانم خوبی هستید. مراقب حوصله شوهرتون هم هستید. من بودم اصلا به روی خودم نمی آوردم!

نه بابا از این خبرا هم نیست. خدا نکنه اون روم بیاد بالا آواجان...ولی فعلا چاره ای نیست عزیزم

خانم توت فرنگی شنبه 10 مرداد 1394 ساعت 17:47 http://pasazvesal.blogsky.com

شکر خدا که همگی خوبین عزیزم

فدای روی گل شما دوست خوب آنلاینم توت نازنین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد