مثبت هجده !

بجان خودم از کی تا حالا یه صفحه ورد باز کردم توش بنویسم اما نمیدونم چطوری شروع کنم! اصن بنام الله پاسدار خون شهیدان..

انشای امروز خود را شروع میکنم!

خیلی وقته ننوشتم ولی خیلی وقت نیست که خوندم! با اجازتون هر روز خدا میام به همممممه سر میزنم ومیرم.

بعد هروقتم میرم وبلاگ بچه‌ها یکی میزنم پسِ گردن خودم میگم خاک برسرت!نیگا کن همشون چقدر مشغولیات دارن ولی مرتتتتب مینویسن.عاغا نه که امسال برای بنده سال مقاومت بیمارستانی بود... دیگه نای نوشتن نمونده.

و اما حال و احوال جوجه‌ها و مخصوصاً ته‌تغاری ...همونطوره که پُست قبل گفتم.همون مشکل و همون تشخیص پزشک سر جاشه.تصمیم منم قطعاً اینه که راهیو انتخاب کنم که تا حد امکان این مشکل برطرف بشه و برگرده به شکل طبیعی...

 توی این مدت چندباری ته‌تغاری درمورد وضع خودش و نظر دکتر ازم سوالایی کرد که خب منم مث هر مادر دیگه‌ای سعی کردم از الان بهش استرس ندم..در نتیجه توی چشاش نگاه کردم وبا وقاحت تمام دروغ گفتم! گفتم دکتر گفته خوب شدی!

شاید خیلیها معتقد باشن بهتره بهش راستشو بگم ولی نمیشه! یه بار خواستم امتحانش کنم با خنده گفتم شاید یه کار کوچولوی دیگه مونده باشه..... نمیدونین چطور به چشام زل زد.. بعد گفت: مادر! راستشو بگو!! اگه شمام جای من بودین و اون صدای لرزون معصومانه رو میشنیدین و اون چشای مرطوبو میدیدن... حتماً حرفیو میزدین که من زدم... خندیدم و گفتم شوخی کردم مادر!!

ولی با همۀ این تفاسیر مقاومتم بیشتر شده(گفتم که سال مقاومته) الان دلم نمیلرزه... نمیدونم چرا بهش فکر نمیکنم... گریه زاری نمیکنم............هرچند بنظرم الان زوده قضاوت کنم، تا وقتش نشه نمیتونم بگم آرومم.

یه چند کلومم از دانشگاه بگم ناکام از دنیا نرم!

فک کنم بیشتر دوستان میدونن که دوسالی هست مشغولم وتوی دوسه تا دانشگاه به دوسه تا رشته که درسای مربوط به مارو دارن درس میدم. حالا خب دانشگاهای پیام نور به اون صورت کلاساش زیاد نیست ولی درهمین حدم تا دلت بخواد سوژه هست. البت بعیدم نیست بالاخره دانشجوهای این دوره زمونه ماشالا برای خودشون ابرقدرتن!

من که میگم دانشگاها یه جوری شده که کم‌کم دعوتنامه میفرستن برای ملت میگن توروخدا تشریف بیارین کلاس..شما تشریف بیارین..هر رشته‌ای خواستین بخونین ، هرجوری دلتون خواست درس بخونین،برای نمره هم غمتون نباشه.. فقط پولو بدین دیگه ما شمارو در اسرع وقت فارغ‌التحصیل تحویل جامعه میدیم.

بندرت پیش میاد سر کلاسی برم و آخرش صدا کم نیارم! خیلی وقتا دیگه یه لیوان آب با خودم میبرم! تا چند جلسه یه بند یه مطلبو صدبار میگی میگی ... انگار نه انگار بعد از همون روز وساعتی که تاریخ امتحان میانترمو میدی تااااااااااااااا روزها بعدِ امتحان همین جور باید بشینم فقط گوش بدم یکی بگه هنوز کتاب نداره..یکی بگه وقت نکرده بخونه و باید بهش نمره بدم! یکی بگه همسرش مریض بوده..یکی بگه شاغله..یکی بگه چشاشو لیزر کرده بوده نمیتونسته بخونه.. یکی بگه تازه نامزد کرده بهش نمره بدم آبروش نره... یکی بگه ترم آخره....بجان خودم بیشترشونم آقایونن!!! بعد اسم خانوما بد در رفته!

نمیدونم شما بچۀ کدوم نسلین؟ ولی زمان ما اینقدر استاد برای خودش جبروت و هیبت داشت که میترسیدیم از یه فرسخیش رد شیم.. توی تمام مدت تحصیل از دبستان بگیر تاااااااااااا دانشگاه یه بار تقاضای نمره نکردم. حالا نه اینکه همه نمره‌هام بیست باشه ها...نه. ولی هر نمره‌ای میگرفتم میگفتم همین حقم بوده دیگه. حتی تقلبم نکردم(ولی دوران دانشگاه خدا حلال کنه چندباری به یکی دوتا از بچه‌ها تقلب رسوندم اساسی!)

ننه الان دوره آخرالزمونه!!

 معمولا برای هر امتحانی 24 تا سوال طرح میکنم وحشتناک سخت!! خو مجبورم!(نیست پشت گردنم خنجر میذارن!!) ...آخه سر کلاس که هوش وحواس ندارن...منم که قراره نهایتاً بهشون نمره بدم اقلاً بذار امتحانو سخت بگیرم.

هفتۀ گذشته شلوغترین کلاسی که داشتم امتحان داشتن.. سر امتحان تا تونستم راهنماییشون کردم.راهنمایی درحد اُپن بوک! بعضیام دیگه شورشو دراوردن..

گفتم هر کی سوال داره بگه تا خودم بیام راهنماییش کنم.. پسره چپ و راست بلند میشد حمله میکرد طرفم!.. باور کنین اومدنش مث این بود که داره میپره ننۀ چندسال ندیده‌شو بغل کنه!! اومده جوری کنار آدم وامیسته که احساس کردم الان اگه سرمو بلند کنم مقنعه‌م میره توی چش و چارش! دیدم مورد داره منکراتی میشه آروووم یه قدم رفتم عقب...احساس کردم انگار هنوزم خطریه یه قدم دیگه رفتم!! حیف که ا س ل ا م دست وبالمو بسته بود وگرنه همچین با پشت دست صورتشو مینواختم که خودبخود یه بیست قدمی پرت شه عقب.

خب اینم از این دیگه چی؟؟...

آهان عاغا مسألةٌ !! (ورود آقایان ممنوع!).... چرا بلاگ اسکای ادامه مطالب نداره؟؟....

این سریاله هست.... نف س گر م.. میخواد چی بگه؟ من چند قسمتیشو دیدم اما باورم نمیشه توی این دوره سریالی ساخته بشه حول این موضوع که هممممه مشکل اخلاقی دارن! همه به هم نظر دارن!.... همممه به هم مشکوکن. زن به شوهر.. برادر شوهر به زن‌برادر...حتی بچه به مادر!!!! مثلاً میخواد بگه غیرت دارن؟ یا میخواد ازدواج مجدد (اونم فقط برای آقایون) رو توی جامعه در سایۀ د ی ن و ش ر ع جا بندازه؟ بگه یه خانوم اگه مومن باشه حاضره دارو ندارشو ببخشه به بچه هوویی که بعد مرگ شوهر به وجود مبارکش پی برده؟؟ یا میخواد بگه همه به هم سوءنظر دارن؟ بگه هر مردی برای خانومی کاری انجام میده نه از روی مردونگی بلکه از روی منظوریه؟.. اونوقت اونم کجا؟؟ مملکت ا س ل ا م ی!!!.........

چقدر دلم میخواس میشد بدون ترس از اَنگ خیلی چیزارو خوردن، بگیم : آقای برادر! خانومه خواهر! وقتی خدا ازدواج مجدد رو مجاز اعلام کرد برای این بود که این دین یهو توی جامعه‌ای با شرایطی نازل شد که مث یه گچ سفید میون یه گونی زغال بود. مث خیلی احکام دیگه نمیشد یهو برای مردمی که تابع شکمشون بودن و کارای خاک بر سری بیاد یهو بگه فقط یه زن والسلام! باید درکنارش شرایطی اورده میشد که کسی نتونه عمل کنه.میگن سنگ بزرگ علامت نزدن است.

حالا به فرض برای همشون خونه و زندگی و ماشین ووسایل با یه مارک و یه شرایط تهیه کرد، بعد تقسیم زمانی کرد که به یه اندازه پیش همشون باشه!!ینی  مثلاً اگه خونه یکیشون دوروز و سه ساعت و چهل دقیقه وپانزده ثانیه بود خونه بقیه هم همین اندازه موند!!(حالا این وسط عدالت در روابط خاص بماند!)... اما کدوم مرد چند همسری میتونه ادعا کنه خداوکیلی حداقل دوتاشونو یه اندازه دوس داره؟ به فرض عدالت مادی رو تهیه کرد، عدالت معنوی رو هم میتونه اجرا کنه؟؟ مگه اینکه دیگه متوسل به یه سری احکام دیگه‌ای بشه به اسم ص...!که نه رضایت همسرو بخواد نه عدالت ونه این غل وزنجیرا...... راحت بره پی رازو نیاز! والا

 ... خدا کنه قسمتای دیگه‌ش جوری ادامه پیدا کنه که برداشت من از این فیلم اشتباه از آب دربیاد.....

برادر من شما اینجا چه میکنی؟ مگه نگفتم ورود ممنوع؟!

 

 

نظرات 12 + ارسال نظر
علی اسفندیاری پنج‌شنبه 27 خرداد 1395 ساعت 15:21 http://eshqh.blogsky.com/

خیال پردازی و شیطون بازیهات به عنوان یک نویسنده باحال.
آخرشو خوب آمدی.

وجدانا همش عین واقعیته،خیال پردازی نبود.

نل سه‌شنبه 22 دی 1394 ساعت 22:29 http://ykishodan.blogsky.com

سلام.تازه باهات اشنا شدم...چه روزهای سختی رو گذروندی.مشکلات همه باهم...خدا واقعا بهت صبر عظیمی داده و مادر بودن خیلی سخته...
انشالله که تمام مشکلاتت زودتر حل بشه و شادی و صدای خنده خونه اتون رو پر پر پر پر پر کنه:)
میشه درباره مشکل ته تغاری یکم بنویسی؟شاید تجربه ات برای کسی مفید باشه و ما هم به دانسته هامون اضافه بشه و از تجربیاتت استفاده بیشتری بکنیم..
اگه خودت مایلی و اذیت نمیشی..ممنون

سلام گلم.اتفاقا منم چندباری اسمتو وبلاگ بچه ها دیدم و اومدم حتی خوندمت..ولی متاسفانه برای نظر گذاشتن فرصتی نداشتم.
در مورد ته‌تغاری خب شاید نتونم مشکلشو دقیق بگم ولی در این حده که از بدو تولد یه مشکلی داشت که اصلا هم مشخص نیست ولی بهرحال وجود داره.دوبار تا حالا عمل شده ..عمل دوم خیلی بهتر از اولی بوده ولی همچنان نیاز به کارهای تکمیلی تر داره..اگر بازم تمایل داشتی بیشتر بدونی بگو تا برات بصورت خصوصی توضیح بدم عزیزم.
بهرحال خیلی خوش اومدی خانومم

amir پنج‌شنبه 19 آذر 1394 ساعت 17:23 http://del-haste91.blogfa.com

من اصلا عینک دوس ندارم

خیلی هم خوب

amir پنج‌شنبه 19 آذر 1394 ساعت 17:22 http://del-haste91.blogfa.com

اره همش باید بهم بزنی و یه لحظه از کنارش نری
شادی برات ارزومندم
ممنونم خانومی

ای بابا پس سخته اساسی،قطعا آش خوشمزه ایه که اینقد زحمت داره

صحرا یکشنبه 15 آذر 1394 ساعت 17:34

سلام خانمی عزیزم

خیلی زیبا می نویسید
اما عینک من دارم و باور بفرمایید که چقدر مزاحمه تو گرما تو سرما و....
واین که خواهر بزرگ عروس خانمی انشاالله مبارکه

هاشور به نظرم خیلی بهتر از تاتو

هر چند که به نظر من این کارها که تقریبا موندگاری زیادی دارند رو باید با احتیاط انجام داد موفق باشی خانمی عزیز

سلام برصحرابانوی نازین
نظر لطف شماس
راس میگی صحراجان،گرما و سرما اذیت میکنه با عینک،حالا که به آرزوم رسیدم وباید مواقع خاص استفاده کنم همون مواقع خاصم فراموش میکنم!
بانظرت موافقم عزیزم.مرسی از آگاهیت

ک کمالی جمعه 13 آذر 1394 ساعت 22:55

ازدواج دوم مفروض فرضیه و واقعیتی نداره نگران نباش سرم کسی هوو نمیاره عزیزم

ک کمالی سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 03:02

ممنوع یا ازاد مرد نیمی از وجود خانواده هست و بحث ازدواج مستقیم مربوط به خانوادس سر این موضوع که ازدواج دوم و سوم و چهارم به هیچ وجه اصل نیست و تنها مجوز دادن به معنای تشویق هم اصلا نیست بلکه مدمت در حد تحریم هم در قران بر همگان معلوم است لیکن ذکر این مورد هم مهم است که برای من و شما که با وجود شوهر در خانه و زندگی رضایتبخش یا حتی زندگی تسلیمی الزامی به ازدواج دوم نمیبینیم اما برای ان دختر جوان خشکل که همسرش در تصادف فوت شده و راهی برای امرار ایام در کنار یک همسر ندارد ازدواج دوم می تواند تنها روزنه ی امید باشد .

ازدواج دوم وسومو بیخیال کمالی جان
معلومه کجایی خانومم؟ کم پیدایی؟
خوبی؟

sahra دوشنبه 9 آذر 1394 ساعت 12:16 http://sahra1359.parsiblog.com

خانومی جونم..امروز وقت شد و همه پستاتو خوندم...خیلی شرمنده شدم که تو اون روزا گمت کرده بودم و کنارت نبودم.. الهی بمیرم چقدر سخت بوده.. طفلک ته تغاری .. حالا حال همسر و پسرت کامل خوب شده؟؟
خیلی روح بزرگی داری..من اگه بودم کلی غر و نله و زاری میکردم.. واقعا دلت دریاس عزیزم.. ایشالا سالها ی سال روی بیماری و بیمارستان رو نبینید..خوش و خرم و باصفا کنار هم باشید..این دعای ته قلبم بود..

دشمنت شرمنده باشه صحراجان،این چه حرفیه عزیزم؟
همسری بهتره خداروشکر،البته مراقبتای خاص داره
عمل ته تغاری صددرصد موفق نبود ولی بازم ناامید نیستم.
قربانت عزیزم.همیشه سالم و سبز باشی.

نیاز چهارشنبه 4 آذر 1394 ساعت 14:09

سلام جانم
خوبی؟؟؟
ایا من را یادت میباشد همی؟
با خاطره دانشگاهت کلی خندیدم.
ته تغاری که ایشالله خوبه؟؟؟
مادر بودنت رو عشقه عزیزم

سلام نیازبانوی نازنین.مگه میشه فراموشت کنم خانومم؟
خداروشکر خوبه فعلآ
عزیزمی

نرگس چهارشنبه 4 آذر 1394 ساعت 09:49 http://azargan.blogsky.com

سلام خانومی گل خداروشکر که حال روحیت خوبه اشکال نداره شمابرای دل پسرت این دروغ رو گفتی ایشالا تا اون موقع خدا بزرگه امان از دست این جوانهای این دوره زمونه والا ماهنوزم میریم دانشگاه حرف از نمره نمیزنیم خدا بهت کمک کنه والا این سریال ها دیگه شورش رو دراوردن اومدن از منظر خانوم جلسه ای ها حرف بزنن فکر میکنن کار اونا درسته هر چرت وپرتی رو فیلم میکنن به خورد مردم میدن همه مردم عادی ومعمولی ماهم میشینن نگاه میکنن وفقط اون نکته رو یاد میگیرن ته زن دوم داشتن مجازه خدا به همه ما صبر وتحمل بده که بعداز این سریال ها چه می خواهد بشود .سلامت وخوش باشی گلم مراقب خودت باش مهربون

سلام نرگسم،خوبی عزیزم؟
صبری که دارم قطعآ موهبت خداس،وگرنه من همونم که بیمارستانو رو سرم گذاشتم نرگس جان.
شما که صدالبته خانومی ازت میباره عزیزم،قابل مقایسه با بعضیا نیستی گل من

sahra سه‌شنبه 3 آذر 1394 ساعت 21:25 http://sahra1359.parsiblog.com

اخی..ته تغاری چی شده..عزیزم کلی واسه اون پسره خندیدم...در مورد سریاله هم نظری ندارم..جسته و گریخته دیدم..ازش خوشم نیومد..

قصو ش طولانیه صحرای نازنین
دیدی توروخدا؟
بهتر که ندیدی گلم.چیزی رو هم از دست ندادی.

آنا سه‌شنبه 3 آذر 1394 ساعت 20:18 http://aamiin.blogsky.com

الهی طفلک معصوم. بهش دروغ بگو خانمی. خودت به اندازه کافی استرس داری دیگه بچه استرس نکشه.
اول هاش به نظر سریال جالبی می اومد اما نمی دونم چرا داره هی بد و بدتر می شه.

میدونی آناجان، تازگیا معتقدم در موقعیتها و شرایط مختلف، احکام میتونن عوض بشن!
اگه بهتر میشد جای تعجب داشت
فدای حضورت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد