-
عملیات انتحاری مجازی
جمعه 2 مرداد 1394 19:52
خودکشی مجازی این اصطلاحیه که خودم برای دورهای که دراون قرار گرفتم انتخاب کردم. اگر فرهنگ لغت مینوشتم و میخواستم این واژه رو معنی کنم میگفتم یعنی اینکه برای مدتی خودتو از هر فعالیت مجازی محروم کنی. حتی میتونم توی ذهنم تصور کنم اگر نوشتنهام به شکل یه شخصیت انسانی بود لب پنجره میرفت و خودشو از طبقۀ صدم شایدم هزارم پرت...
-
غُرنامه
پنجشنبه 18 تیر 1394 09:01
اصولاً بدقولی در هر سن وسال، و برای هر کسب و پیشهای روا نیست (نقطه سر خط !) فرقی نمیکنه یه آدم بیکار یا علاف بدقولی کنه یا یه کارمند یا یه معلم یا یه پزشک یا رییس جمهور یا هر کسی دیگه؛ مهم اینه که خوب نیس...چه معنی داره برای کار به این مهمی بدقولی بشه؟.. این همه باید و نباید بخاطر اینه که عصرِ دیروز طی تماسی از...
-
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
چهارشنبه 17 تیر 1394 13:53
سورۀ قدر یکی از اون سورههاییه که من عاشقشم. نمیدونم چرا، ولی نه که همش دم از خیر و برکت میزنه، وقتی میخونمش حالمو خوب میکنه.پشت در اتاق عمل تهتغاری هم یهو دلم خواست هییییییی بخونمش. احساس میکنم موقع خوندنش از اون لحظاتیه که توی آسمون نورافشانی میکنند یا مثلاً کلی فشفشه روشن میشه.. شبای قدر همتون مبارک...یا بهتر بگم...
-
از عهده شکرت که برآید؟
سهشنبه 16 تیر 1394 10:49
بهترین لحظه بعداز روزها سختی و اشک و آه میتونه یه جمله باشه... اینکه به تهتغاری بگی: به خدا بگو خدایا شکرت.... و اون آروم بگه خدایا شکرت ........ بعد هم بهت رو کنه و بگه: مادر! با خدا باید آروم حرف زد. دیروز دکتر بعداز جداکردن اون وسیله از تهتغاری اعلام کرد تا اینجا مشکلی نیست، منتها بمدت یک ماه نباید فعالیت زیادی...
-
خاطرات عمل3
دوشنبه 15 تیر 1394 13:05
سلام. عبادتای همگی قبول حق.مخصوصاً دیشب که شب قدر بود و نزول ملائکه و روح . یه ویدیو چندوقت پیش دیدم که نشون میداد شب قدر یه فرشته میاد روی کعبه میشینه و بعد باز برمیگرده آسمون!! نمیدونم چقدر صحت داشت، هر کسی یه نظری داد. اتفاقاً جوجههای منم این ویدیو رو دیدن.. دیشب وسطی شاید بیست بار رفت کنار پنجره آسمونو نگاه کرد...
-
خاطرات عمل2
یکشنبه 14 تیر 1394 13:20
سلام به بهترین دوستان که قطعاً همتون بهترینید. قبل از اینکه قسمت دوم خاطرات عمل رو بنویسم یه عذرخواهی به همتون بدهکارم.یه عذرخواهی که کمه هزار بار از همتون معذرت میخوام که نمیتونم بیام وبلاگتون نظر بذارم، دروغ چرا گاهی حتی اگه تهتغاری خواب باشه میام مث باد یه سر میزنم اما خدا شاهده فرصتی برای نظرگذاشتن ندارم، ایشالا...
-
خاطرات عمل 1
شنبه 13 تیر 1394 19:29
شاید نوشتن خاطرات روزهای بدی که برامون اتفاق میفته کار موردپسندی برامون نباشه..شاید یادآوری خاطرات سخت دوباره اشکمونو دربیاره ولی.........مینویسم تا در یادم بماند.... از پنجشنبه بعد از دیدن خوابی که قبلاً تعریف کردم دیگه خواب به چشمام حروم شد. فرداش به هر کسی که میدونستیم زنگ زدیم شاید کسی رو بشناسه که تعبیر خواب بلد...
-
یا من اسمه دوا و ذکره شفاء
سهشنبه 9 تیر 1394 09:23
بنام خداوند مهربان دوستان سلام به لطف خدای بزرگ و مقتدر و رحیم،و به لطف دعای همه شما عزیزان عمل ته تغاری انجام شد. درمورد سنگین بودن عمل و اتفاقات بعدش که مارو فوق العاده ترسوند،سرفرصت میام مینویسم.فقط خواستم بی معرفتی نکرده باشم بیام خبر بدم. دیروز به باتوجه به بیقراریهای زیاد ته تغاری دکترش اجازه داد به شرط مراقبت...
-
عمن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوئ
شنبه 6 تیر 1394 05:20
به نام خودت سلام این چندمین نامهایست که بعد از مدتها وقفه برایت مینویسم برایت نمینوشتم ولی مگر لحظهای از یادم رفتی؟! خوبی؟ خوشی؟ چه خبر؟ میخواهم کمی یاد ایام کنیم! یاد روزی که مبهوت و هاجوواج از استخر به خانه برگشتم..مگر امکان داشت؟ همین چندروز پیش بود که مشکل زنانگیم تمام شده بود ..چرا دوباره.... پسفردای همان...
-
منو با بچم امتحان نکن...من ابراهیم نیستم!
جمعه 5 تیر 1394 13:55
امروز نمیخواستم چیزی بنویسم... نه از تنبلی.. بلکه از شدت استرس ولی دیشب خوابی دیدم که نتونستم توی خودم نگه دارم دوستان هر کی علمی..اطلاعی از تعبیر خواب داره لطفاً برام بگه...از صبح با همسری دنبال کسی هستیم که تعبیر درستی از این خواب توی این موقعیت بهمون بده زمان خواب: دیشب، حدود ساعت3:30... چون وقتی از خواب پریدم، یه...
-
نگارشی کهنوار
چهارشنبه 3 تیر 1394 15:22
ملت با گوشیهای جورواجور خود در هر حالتی از نشسته بگیر تا خوابیده و نیمخیز وجهیده در فضا؛ با آرایشهای شرقی و غربی و عربی و چه بسا یمنی؛ عکسهای یهوئی میگیرند... آنوقت بندۀ حقیر روز گذشته یهوئی تصمیمی اتخاذ میکنم دال بر آش یهوئی! نمیدانم آش است یا سوپ ، ولی درنوع خود معجونی میشود که تا بحال مخالف میل کسی نبوده است که...
-
رژه میرویم!
دوشنبه 1 تیر 1394 12:45
شاید یکی از دلایلی که میشه از کاری نتیجۀ بهتری گرفت اینه که مقدماتش فراهم باشه..تا جایی که میشه آمادگی لازم انجام بشه. این روزا همش به این فکر میکنم چطور میتونم آمادۀ 6تیر باشم؟ از مقدماتی که انجام دادم یکیش این بوده که موهامو کوتاه کردم! موهایی که برای عید رنگ و هایلایت زده بودم، حالا تا گردن کوتاه شده. بنظرم روزهای...
-
دعاگوی خواسته هایتان
یکشنبه 31 خرداد 1394 12:09
............ نسیم خنکی پرده رو تکون میداد وهمراه دعای سحر به داخل اتاق میخزید... هرچند سعی میکنم آخر شبها بخوابم ولی بازم خواب از چشمام فراریه..فکرایی مهمتر از خواب هستن که ذهنمو درگیر کرده. نه فکر عمل تهتغاری که دیگه به باورش رسیدم..نه فکر مادربودن ومشکلاتش که بهش خو گرفتم...نه فکرثبتنام همزمان جوجهها با تاریخ...
-
من و اینهمه دلتنگی محاله
جمعه 29 خرداد 1394 12:56
به به، چه آقا پسری! بگو ببینم مشکلت چیه؟... این اولین جملهای بود که آقای دکتر به تهتغاری گفت. بنظرتون ته تغاری چه جوابی داد؟ : مشکلم؟ .... مشکلم کلاس اوله!!... حقیقتشو بخواین من هنوز با ته تغاری درمورد مشکلش صحبت نکردم..بنظرم هنوز نمیتونه این مورد خاص پزشکی رو درک کنه.. باید با دلایلی که براش قابل هضمه توضیح بدم....
-
میهنسِل
چهارشنبه 27 خرداد 1394 14:44
اصولاً داشتن دو سیمکارت چیز بدی نیست، بشرطی که به یک دردی بخورد... اما امان از آن روز ویا حتی شبی که سیمکارت دومی تهیه کنی که وطنسِل یا همان ایرانسل خودمان باشد.. یکی نیست به بندۀ ناچیزبگوید نانت نبود، آبت نبود، سیمکارت خریدنت چه بود؟ توکه همین سیم کارتت ماهی تا سالی صدایش در نمیآید، تورا چه به سیمکارت دوم؟.. قصه...
-
خوش اومدین به خونه
سهشنبه 26 خرداد 1394 14:41
(اشـــــــــــــــــــــــــــک) به زخم ناخن آن دستهای بسته قسم/به ماهیان اسیر به گل نشسته قسم به کشته ای که نشد سیر دست و پابزند/به واپسین دم خود، با دو دست بسته قسم به دانههای عقیقی که مثل یک تسبیح/شدند با ستم از یکدگر گسسته قسم درآن سیاهی گودال، تاسپیده صبح/به ناله صدو هفتاد و پنج خسته قسم به گریه صدو هفتاد و پنج...
-
کارنامه
یکشنبه 24 خرداد 1394 11:49
در حالیکه کارنامه روی داشبورد، چشمک میزنه پامو روی پدال گاز فشار میدم و مقتدرانه و خبیثانه! آروم آروم وارد حیاط میشم. مقتدرانه، چون پیروز شدم...خبیثانه، بازم چون پیروز شدم...... یوهاها ...بزرگه شرطو باخت! امروز روز موعود بود، روز تحویل کارنامۀ بزرگه..;کارنامهای که با دست راست گرفتم و دادم دست چپش! با توجه به عهد و...
-
زندگی خانمانه
سهشنبه 19 خرداد 1394 20:23
گاهی وقتا چیزای خیلی کوچیک شاید بتونه انگیزه های بزرگی باشه برای تصمیمات بزرگ..شایدم برای صبرهای بزرگتر.. یا کارهای بزرگترتر . اون چیزای کوچیک میتونه یه حس باشه... میتونه یه دلداری باشه..میتونه یه مشاوره باشه...میتونه یه دوست باشه یا حتی میتونه یه اسم باشه ! قطعاً هر وقت در جایگاه انتخاب قرار میگیریم و اسمی انتخاب...
-
اندر احوالات جانباز شدن همسری!
دوشنبه 18 خرداد 1394 15:02
عرضم به حضورتون مشغول و کاروزندگی روزانه بودیم که یه شب همسر اس داد اضافه کار میمونه و نمیاد خونه. بهش زنگ زدم و بادلخوری گفتم چرا بدون هماهنگی موندی؟چرا قبلش بهم نگفتی؟؟ با شوخی و خنده جواب داد که خرج و مخارج زندگی زیاد شده خانومی..باید تا میتونم اضافه کار بمونم!.. در حین صحبت احساس کردم صداهایی که از اون طرف میشنوم...
-
روزهایی که گذشت
یکشنبه 17 خرداد 1394 13:51
حالم خوبه...روزگار میگذره...فقط چند هفنهای میشه که شکل عصا شدم! دقت کردین خیلی وقتا توی زندگیمون عصا میشیم؟! بعضی وقتا عصای چوبی و بعضی وقتا عصای آهنی. بنظرم توی این مدت شکل عصای فولادی شدم! حالم خوبه...روزگار میگذره... فقط مدتیه که از صبح خروسخون تاااااااااااا چندساعتی بعداز غروب همیییییییینجور درحال فعالیتم..بعدش...
-
خانه بدوشی..
شنبه 16 خرداد 1394 10:49
سلام و عرض ادب به همه دوستان خب این اولین نوشته من در این سرویسه! از بلاگفای معلول به اینجا نقل مکان کردم.انشالا که بتونم دوستای سابقمو پیدا کنم و حتی با دوستای جدیدی آشنا بشم... البته به این شرط که قبلش یاد بگیرم چطور اینجا بنویسم! عاغا بدجور احساس غریبی میکنم